❤️❤️سلام سلام❤️❤️❤️لطفا بوک رو تو ریدینگ لیستتون اد کنید❤️
ووت⭐️⭐️ و کامنت 💌 یادتون نره چون باعث میشه برای نوشتن انگیزه بگیرم..❤️
🤔 خب پارت قبل که یادتون نرفته ایشالا، زین و نایل از دست لوکا فرار کردن و ادوارد لویی رو تا مرز سکته کردن پیش برد و هری اومد همه رو جمع کرد و لویی رو برد به اتاقش..🤔پارت بعد
لیام بهش نزدیک شد و جلوش ایستاد.. اینکه لیام انقد بهش نزدیک بود باعث میشد احساس کنه بدنش تو کوره اتیشه.. صورت زین رو با دستاش قاب گرفت و لباش به ارومی روی لبای زین گذاشت.. دستشو زیر پیراهنش فرو کرد و پوستشو لمس میکرد..هر لمس از طرفش باعث میشد پوست تنشو به اتیش بکشه.. دستشو پایین برد وقتی بین پاهای زین رو لمس کرد، دستشو سریع عقب کشید و از زین جدا شد..
لیام- تو پسری؟ تو..
از خواب پرید.. نفس نفس میزد و حسابی عرق کرده بود.. هوا کامل روشن نشده بود و نایل کنارش هفت پادشاه رو خواب میدید..
زین- فاک.. چقد ترسیدم...
پتو رو از رو پاهاش کنار زد و با دیدن اینکه سفت شده کم مونده بود داد بزنه.. به سختی خودشو کنترل کرد.. دستای مشت شدشو کنار بدنش تکون داد..
زین- لعنت بهت لیام پین.. لعنت بهت..
بالش رو تو دستاش محکم فشار داد و چند بار بهش مشت زد..
نایل- زین؟ خوبی؟
نایل خواب و بیدار بود و به ارومی زمزمه کرد..
زین- نه.. لعنت بهش..
از اتاق بیرون رفت و باید برای درد پایین تنش یه کاری میکرد.. اینکه راجب لیام خواب خیس ببینه واقعا نا امید کننده بود..
زین- لعنت به من.. لعنت بهت، لیام نفهم سکسی هات بیشعور
وقتی به اتاق برگشت نایل به دیوار تکیه داده بود و داشت پیرهنشو تو تنش مرتب میکرد..
نایل- کجا رفتی؟
تو رختخوابشون برگشت و سرشو رو پاهای نایل گذاشت.. خوابش میومد و نمیخواست بیدار شه.. از حرکت انگشتای نایل بین موهاش لدت میبرد..
زین- نایل تو لیام رو میشناسی؟ دیشب تو کلاب باهات خیلی گرم گرفته بود..
نایل- اره وقتی خونه استایلزا بودم خیلی میومد.. دکتر خونوادگیشونه.. دوست دوران بچگیه هریه و هری ازش خوشش میاد..
زین- چی؟؟؟ اون کثافت از لیام خوشش میاد؟
بلند شد و روبرروی نایل نشست..
![](https://img.wattpad.com/cover/218065345-288-k3323.jpg)
YOU ARE READING
Here you are [z.m_l.s]
Fanfictionمحتواي +١٨ داره و لطفا اگه دوست نداريد نخونيد.. هیچوقت نمیتونست چشماشو، اون لحظه که بهش سرزنش تلخی میزد از یاد ببره.. چشمای افسونگری که تهدید کننده و وعده دهنده اونو به بازی گرفته بود... دوگوی سبز جذاب و پر حرارتی، که همه هستی لويى رو تا اونجایی که...