پارت10

3.8K 548 142
                                    

آروم خودشو روی تخت عقب کشید میخواست تا حد امکان ازتهیونگ فاصله بگیره ،میترسید ازبرق چشمای تهیونگ میترسید کاش کوک فقط یه باردیگه به اون گوشی لعنتی زنگ میزد وتهیونگ ومجبورمیکرد گوشیو بده بهش
حتی اگه تهیونگ میکشتش، به کوک همه چیزومیگفت
الان باید منتظر یه شانس دیگه میگشت
تهیونگ پای جیمین و کشیدوبایه حرکت روی زمین انداختش
از برخورد کمرش به کف سردسرامیکی هیسی کشیدو صورتش ازدرد جمع شد
×خوشت نیومد؟دیشب که خوب کنار من خوابیده بودی جیکتم درنمیومد چیه نکنه لال شدی؟
ترسیده آب دهنشو قورت داد لبهاشو ازهم فاصله داد تاچیزی بگه اما وقتی چاقوی میله ای باریک و تودستای تهیونگ دید نفسش بند اومد
جیمین:

باپوزخند نگام میکردو من رفته رفته لرزش بدنم بیشتر میشد طوریکه یه نگاه به چاقو میکرد و یه نگاه به من مشخصه قراره بازم ورژن سادیسمیشو ارضاکنه
دستمو دور بدنم پیچیدم میدونم کارم بی فایدست ولی این دستا یه جور حس امنیت بهم میدن
دلم میخواد برای آخرین بارم که شده کوک وببینم اما مطمئنم اون این اجازه رو بهم نمیده
+ار...باب
چشماش کاملا بی روح بود طوریکه وقتی بهشون نگاه میکردم بیشتر یخ میزدم گویا اون ازاین قضیه لذت میبرد چون اون ازهرچیزی که برام آزاردهندست خوشش میاد
یه قدم بهم نزدیک شد ومن بیشتر خودم و جمع کردم
یواش کنارگوشم زمزمه کرد
×دوباره به جهنم خوش اومدی
همزمان با اتمام جملش مچ پامو کشیدو بی توجه به آه ونالم منو زیر زنجیرای بالای سقف قرارداد ،مطمئنم این زنجیرا قبلا اینجانبودن این یعنی اون یه شکنجه جدید داره
×زنجیر عنکبوتی،آه...حتی تورو وقتی مثل عنکبوت اینجا وصل شدی تصور میکنم ارضا میشم بزار عملی کاراییشو بهت بگم
دستمو کشید که فورا دستمو پس کشیدم ولی اون بیخیال نشد ،لگدی به پهلوی سوختم زد
اول دستامو بست بعدپاهامو حالا من توهوا شناور بودم
با گریه بهش التماس میکردم اما...ههه جیمین توکه میدونی دلش ازسنگه حالا دوباره باید زجر بکشی
لیسی به چاقوی توی دستش زد
×اینبار ازدیلدوی اسیدی یا بات پلاگ خاردار خبری نیست میخوام این شکنجه رو قبل مرگت تجربه کنی
سوت زنان پشتم قرارگرفت و بین پاهام ایستاد
اون میخواست چیکارکنه؟اون که نمیخواست باچاقو اینکارو انجام بده میخواست؟
تهیونگ‌:
نگاهی به سوراخ ملتهبش انداختم پوست جدید جایگزین پوستای سوخته شده بود اما هنوزم رد سوختگی قبلی روی مقعدش بود حیف که همه ی تلاشهای اون دکتر حرفه ای قراره با این چاقو دود شه بره هوا
نوک چاقورو وسط سوراخش گذاشتم ،ماهیچه هاش منقبض شدن و پوست تنش دون دون شده بود
آره همینه توباید ازهرلمس من بترسی پارک جیمین
باحرص نوک چاقو رو تایه سانت داخلش فروکردم که جیغ بلندی کشید، یکم بعدش باریکه خون ازمقعدش روی چاقو و کف زمین ریخت
×لذت میبری مگه نه ؟!
+ت...توروخدانکن تهیونگ...ک...کوی هیونگ ...میفهمه
وقتی اسم کوک وآورد ازکوره در رفتمو تا وسطای چاقورو توسوراخش فروکردم
صدای جیغ وگریه هاشو میشنیدم ولی یکم برام‌گنگ بود همه این حالتا باعث نشد تا دست از کارم بردارم
دستمو ازروی چاقو برداشتم تومقعدش تکون میخورد
قهقهه ای زدم
×چیه بیشتر میخوای؟
+نکن ...آییی... دارم میمیرم...هق...چرا...باورنمیکنی؟
دستام ازشدت عصبانیت میلرزیدن دوباره جلورفتم و تا ته چاقورو تومقعدش فروکردم
دیگه صدای جیغ وگریه هاشو نمیشنیدم به این زودی بیهوش شد؟(خنده)
نزدیک صورتش شدم وموهاشوکشیدم
×فک کردی غش کنی کاری باهات ندارم؟مثل اینکه توهنوز کیم تهیونگ ونشناختی ولی لازم دونستم بگم که
لبامو زیرگوشش بردم تا بتونه خوب بشنوه
×کوک زنگ زده و گفته ماموریتش تا دوروز طول میکشه تا کوک بیاد
صدامو بم کردم
×تومردی
دوروزبعد:
دوباره دادم درمانش کنن تا5ساعت دیگه کوک میرسید نمیخواستم به چیزی شک کنه ،توماشین نشسته بودم که آوردنش گذاشتنش توماشین
×چرا گذاشتیش اینجا
ترسیده توچشمام نگاه کرد
"پس کجا بزارمش... قربان
چشمامو بستم وحرصی شقیقمو مالش دادم
×دست وپا شو ببند بندازش توصندق
مردد نگاهشو بین منو جیمین چرخوند
"هنوزم خون ریزی داره اگه بندازمش توصندق میمیره...
×تومیخوای به من بگی چیکارکنم؟
ترسیده توجاش پریدو زود عذرخواهی کرد
"چ...چشم اطاعت میکنم
×زودباش
سرمو به پنجره ماشین تکیه دادم، بعضی وقتاباخودم فکرمیکنم من همون پسربچه ایم که بخاطر یه آب نبات گریه میکرد؟زمان میتونه خیلی چیزا رو عوض کنه حتی پسربچه ای که توساحل مشغول درست کردن یه قلعه شنیه ممکنه توآینده تبدیل به هیولا بشه، آره من هیولام دست آموز خود شیطان اما جیمین چی!اون تا چه حد میتونه هیولا باشه خیلی کنجکاوم دوباره همون قیافه سردو جدی دوسال پیششو ببینم شاید بخاطر این نمیکشمش چون میخوام باهمون چهرش روبه رو بشم اما...آه این لعنتی خیلی خوب نقش بازی میکنه
تو افکارم غرق شده بودم که صدای ناله ی دردمندشو شنیدم
زیرچشمی نگاش کردم
دستو پاش خیلی سفت بسته شده بودن، حتما دردش گرفته ازاینکه باچشمای فرشته نماو اشکیش بهم زل میزد تا نجاتش بدم مخم سوت میکشید اخمی کردم و باسر اشاره کردم بندازنش تو صندوق عقب
میترسید،میلرزید، گریه میکردو من لذت میبردم
+ص...صندوق نه...هق...اونجانه
×چرامعطلی؟
نگاه جدی به پسرانداختم، جیمین و روی دوشش انداخت وتوی صندوق گذاشت
بایسته شدن در صندوق به راننده گفتم بده سمت عمارت کوک ،باید یه تغییراتی به اونجا میدادم تا به چیزی مشکوک نشه

ماشین درست توی پارکینگ ایستاد،راننده آبروبرام بازکرد ریلکس ازماشین پیاده شدم وپشت صندوق قرارگرفتم و بازش کردم
بادیدن وضعیتش اخمی کردم یادم نمیاد باصورتش کاری کرده باشم چراخونیه؟
×ایششش حال بهم زنه
بازوشو کشیدم و اونو توبغلم گرفتم ،بادست آزادم چونه چفت شدشو تودستم گرفتم بایه فشار ریز به فکش دهنش وبازکردم ولی دیدم؟
زبونشو گاز گرفته بود، دهنش پرخون بود هوفی کشیدم خواستم در صندوق وببندم که متوجه یه موضوع دیگه شدم اون خودشو خیس کرده بود
×توخودتی خیس کردی؟اونم توبغل من؟
فقط برای یه لحظه دلم به حالش سوخت تواین دوروز کلی شکنجش کردم و درآخرگذاشتمش توصندوق
هنوز اندازه یه سرسوزن وجدان دارم
+غ...غل...ط...ک...کردم
×هیچی نگو تا این گند کاری وتمیزش کنم بعدا میدونم چیکارت کنم

تو وان پرازکف گذاشتمش خودمم لخت شدم وبا انزجار لباسای کثیفم وتوسطل آشغال انداختم
×ریدی به لباسم هرزه عوضی
+هق...هق...ب...بخشید
آهی کشیدم آب ولرم و بازکردم و دستشو گرفتم
×متنفرم ازاینکه بهت دست میزنم دلم میخواست با آب داغ پوستتو بسوزونم حیف که کوک 4ساعت دیگه میرسه وگرنه نشونت میدادم
بادست کف وهمه جای بدنش پخش کردم تا زودتر شسته بشه
تو تمام مدتی که میشستمش متوجه خواب آلودشدنش شدم بازم به حرف اون یه سرسوزن احساساتم گوش دادم و سرشو روی پشتی وان گذاشتم
نمیدونم چه فکری کرد ولی سری توجاش نشست که نتیجش سوختن مقعدش بود، حتما باید زور ش کنم به حرفم گوش کنه
با اخم فشاری به شونش واردکردمو سرشو روی لبه وان گذاشتم
×بلند بشی با تیغ گردنتو میزنم فک نکن کارم باهات تموم شده من وتو حالا حالا ها باهم کارداریم الانم بگیر بخواب نمیخوام کوک اومد بیحال باشی
با بی رحمی وتن صدای بلندم توصورتش غریدم ،دیگه چیزی نگفت ،تا لحظه آخر که بدنش و آب می کشیدم نگاهم میکرد چند بارم بخاطر سوختن بدنش دستمو میگرفت ولی بازم چیزی نگفتم چون یه حس عجیبی داشتم اینکه تا آخر زیرچشمی نگاهم میکرد باعث میشد حسی مشابه حسی که برای اولین بار کوک و دیدم پیداکنم اون حس...یه دفعه با تپش شدید قلبم تو جام ایستادم ترسیده دستمو روقلب لرزونم گذاشتم
×فاک چه مرگم شده



پارت10
میدونین قراربود توپارت بعد تهیونگ همه چیو بفهمه ولی به نظرم روند داستان خیلی سریع پیش میرفت پس فعلا تهیونگ چیزی نمیفهمه
ازاین پارت لذت ببرین
راجب تهیونگ فیک  زود قضاوت نکنین پشیمون  میشین😁😁
ولی اونجا که جیمین زبونشو گاز گرفت خیلی ناراحت شدم،کدوم قسمت بیشتر دردناک بود؟
⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡

شیطان یافرشتهWhere stories live. Discover now