پارت 44

2.7K 415 108
                                    

_خائن
کوک اخم کرده روبه جیهوپ گفت وادای قهر کردن درآورد
واقعا مسخرست، اون تمام این مدت زنده بوده بدون اینکه چیزی بهش بگه ؟!چقدر بخاطرش عذاب وجدان داشت ،چقدر خودشو مقصر مرگش دونست
نمیدونست آقا معشوقه ی دشمن قدیمیشون شده
یه تلفن زدن انقدر سخت بود؟
جیهوپ خجالت زده لبخندی زدو دستی به پشت گردنش کشید
€راستش من ...
#لازم نیست بهش توضیح بدی
کوک باچشمای ریز شده به شوگا نگاه کرد
_اونوقت به تو چه ؟
پوکی به سیگار توی دستش زدو با کج کردن سرش زیر چشمی نگاش کرد
#چون اون دوست پسرمه
_به دیکم که دوست پسرته قبلش دوست من بود
یونگی هیسترکی خندید ،بعد خاموش کردن سیگارش توی ظرف نوشیدنی قیافه ی جدی به خودش گرفت
#از جاسوسام شنیدم دیکی درکار نیست ،ببینم طبیعی کندیش؟
جیهوپ لباشو روی هم فشار داد ،اگه میخندید باز کوک یقشو میگرفت ویه سو تفاهم دیگه پیش میومد کاش شوگا زودتر دست از خوشمزگی کردن میکشید
صورتش فرقی با لبو نداشت ،نه که خجالت کشیده باشه نه !الان بدجوری عصبانی بود اگه جیمین تو بغلش خوابیده نبود مثل گاو وحشی که به پارچه ی قرمز رنگ حمله میکنه بهش حمله میکرد تا نشونش بده دنیا دست کیه

×یعنی ...ماما ن بابام منو به تو فروختن؟چرا؟مگه ...مگه من چیکار کرده بودم ؟
از پنجره به بیرون نگاه کردو آهی کشید
*من اون زمان تازه وارد سازمان شده بودم ،برای اینکه خودمو بهشون ثابت کنم نیاز به قربانی داشتم
×که اونم من بودم ...درسته؟
سرشو به علامت مثبت تکون دادو جرعه ای از تکیلای توی دستش نوشید
*اونا ازم یه جسد تیکه تیکه شده میخواستن، وقتی پدر و مادرت تورو بهم دادن گفتن مهم نیست چه بلایی سرت میاد تنها چیزی که براشون مهم بود خودشون بودن حتی باهام قرار داد بستن
×ق...قرارداد !؟
تهیونگ با لحن بغض آلودی گفت وبه پارکتای چوبی کف اتاق نگاه کرد تمام این مدت میخواست انتقام خانواده ای وبگیره که اونو به یه برگ کاغذ فروخته بودن ؟هه چقدر شرم آور کدوم پدرومادری همچین کاری با بچشون میکنن ؟!
جونگمین نیم نگاهی به چهره ی غمگین پسر داییش انداخت ،فقط برای یه لحظه دلش برای پسر روبروش سوخت هردوشون توی سن کم وارد بازی خطرناکی شده بودن، بازی که شانس زنده موندن توش 1به 1000بود خوشبختانه هردوتاشون تونستن از این بازی سربلند بیرون بیان و درنتیجه حالا هردوشون قدرتمند ترین باند مافیایی دنیا رو داشتن . کمتر کسی پیدا میشد بخواد برای جایگاهشون دندون تیز کنه چون به محض گیر افتادن دندوناشون اسیر انبر توی دستاشون میشد کی دوست داشت به همچین سرنوشتی دچاربشه؟!

*جون تو، در ازای کل خانواده شاید اگه منم جای بابات بودم همین کارو میکردم ولی من هیچوقت بچمو بخاطر اهداف کثیفم قربونی نمیکنم
×بعدش چی؟تو ...تو که همچین افکاری داشتی چرا همچین کاری باهام کردی؟
خیره به چشمای سیاه تهیونگ، پوزخندی زد اون چشما هنوزم همون بود اما با یه تفاوت
چشمای تهیونگ دیگه ساده نبود ،توی اون گوی کهکشانی میشد برق قدرت وشجاعت و دید این همون چیزی بود که جونگمین میخواست ببینه
تهیونگ جدید ،هیولایی که با دستای خودش ساخته بود واقعا یه شاهکار هنری محسوب میشد
*میتونستم بکشمت
×ولی فرارکردم
*من فراریت دادم
×ممکن بود بمیرم
به اینجای حرفش که رسید جونگمین تکخندی زد
*امکان نداشت بزارم توله ببر کوچولوم بمیره چون اون باید قوی میشد ...من ضعیف کش نبودم ونیستم
اینبار تهیونگ خندید
×الان میخوای بگی من همه چیو مدیون توعم؟
*نیستی؟
×یه دلیل دیگه بهم بده
جونگمین ادای فک کردن درآورد و دستشو زیر چونش گذاشت
*آم... وقتی بچه بودم یه توله ی زشت مث خودت و دیدم
تهیونگ کنجکاو بهش نگاه کرد
*با اینکه فقط 1سال ونیمش بود و کهنه میپوشید نذاشت اون خدمتکار خیکی منو بزنه
عکس العمل تهیونگ که نشون میداد شوکه شده لبخند روی لباش آورد
*اون ازم خواست دوستش بشم حتی ...حتی منو بوس کرد درست اینجا
با انگشتش چند ضربه روی گونش زد تا جای بوسه رو نشونش بده
تهیونگ از جاش بلند شد ،این همه اطلاعات برای مغز بیچارش زیادی بود .جونگمین همون پسر کوچولوی مو طلایی بود که تو بچگی بوسیده بودش؟؟
*خب حالا نمیخوای دوباره بوشم تنی؟
آخر جملشو با همون لحن کودکانه ای که تهیونگ توی اون زمان داشت گفت و زد زیر خنده ولی چند لحظه بعد با پریدن یه مرد عضله ای توی بغلش و بوسیده شدن لپاش شوکه روی زمین افتاد
لعنتی قراربود این فقط یه شوخی باشه 🥴

#بیا یه قاشق ازین بخور خوشمزست
آروم خم شدو محتویات توی قاشق و وارد دهنش کرد
*خودتم (جویدن )بخور
یونگی چشمکی به عشقش زد
#تو سیر شی انگار من سیر شدم
_عوق شدید
کوک گفت ودهنشو باز کرد تا بیبیش توی دهنش غذا بذاره
*اون وقت خودت و چی میگی؟جیمینا خودت بخور نمیخواد دهن این گوریل غذا بذاری خودش دست داره باید بفهمه اونا فقط برا جق زدن وخایمالی نیستن
تک سرفه ای کرد و پشت سر هم روی قفسه سینش کوبید همچین تهاجم فرهنگی لازم بود؟جونگمین راضی از کوبیدن کوک یه ظرف سوپ جلوی جیهوپ گذاشت وتهدیدش کرد همشو بخوره این روزا واقعا بی حال شده بود
حرصی دندوناشو روی هم سایید ،زیر چشمی به تهیونگ نگاه کرد چطور میتونست با اشتها غذا بخوره وقتی به بیبی خرگوشیش توهین شده بود ؟
پاهاشو از زیر میز به پاهای تهیونگ رسوند به محض لمس کردن نوک پاهاشون بهم ضربه ی محکمی بهش زد که قاشق از دست تهیونگ افتادو آخی گفت
×چی...چیه؟
_چیه؟به من توهین شده این
به جونگمین اشاره کرد که بی تفاوت داشت نوشیدنیشو میخورد
_بهم میگه خایمال بعد تو راحت نشستی غذا میخوری؟
جیمین ریزخندید و کل مرغ سوخاری و وارد دهنش کرد
تهیونگ ساق پاشو مالید
×خب تو میگی چیکار کنم ؟
_چیکار کنی؟ببینم تو چه مرگت شده ؟از وقتی پاتو از اون اتاق گذاشتی بیرون داری به این احترام میذاری؟
#این به اشیا میگن توله هی کیم تهیونگ ماست وبده اینور
هوفی کشید ،بحث کردن با این جماعت هیچ فایده ای نداشت اما خوشبختانه امتیاز یه هفته تاپ بودن واز تهیونگ گرفته بود
متوجه کشیده شدن گوشه ی لباسش شد ،سوالی نگاهی به جیمین انداخت لپاش گل انداخته بودن و چشماش به خماری میزد
نگران دستشو روی پیشونیش گذاشت
×چیم!تب داری ؟
همین یه جمله باعث شد همه توجه ها سمتشون جلب شه وسوالی نگاشون کنن
جونگمین با اخم نگاهی به صورت رنگ پریده ی دونسنگ کوچولوش انداخت وبعد به کوک نگاه کرد
*هی تو چیکارش کردی؟
صاف توی جاش نشست ودست به سینه نگاش کرد
_اولا تو نه شما دوما اون دوست پسرمه هرکاری بخوام میکنم سوما من هیچ کاری نکردم الکی حرف نزن
*خایمال
_تهیونگ من عصاب ندارما بهش بگو معدب باشه
#نباشه چه گوهی میخوای بخوری؟
_تو گوه خورشی؟
€هی بس کنین!
_تو ساکت
*یه بار دیگه بشنوم به بیبیام توهین کردی تیکه بزرگت دیکته
_بازم بودی؟؟؟؟
*به عمت سلام برسون
تهیونگ بی توجه به جنگ و دعوای بچگونه ی اون چهارنفر دست جیمین وگرفت وکمکش کرد از روی صندلی پایین بیاد
دست راستشو دور کمرش گذاشت وبا دست دیگش کمکش کرد راه بره ولی اون حتی نمیتونست روی دوتا پاش وایسته
+ته...آخخخ
بادردشدیدی که توی شکم وپهلوش پیچید ترسیده دستشو روی شکمش گذاشت وخودشو تو بغل تهیونگ رها کرد
×جیمیننن!!!
با داد تهیونگ همشون ساکت شدن، انقدر غرق بحث بیخودشون شده بودن که به کل جیمین وفراموش کردن
جونگمین و کوک زودتر از همه سمتش رفتن تا وضعیتشو بررسی کنن
_بیبی چی شدی؟ته زنگ بزن اورژانس
جونگمین توصورت جیمین خم شد نگاه کلی بهش انداخت و خیلی زود با یاد آوری موضوعی نگاه برزخیشو روی اون دونفر چرخوند
*ش...شما دوتا باهاش سکس کردین؟؟؟
_به تو چ...
×آره
کوک خواست به تهیونگ بپره که با حرف جونگمین لال شد
*فک کنم اینا علائم بارداریه
کنار دونسنگ کوچولوش زانو زد وبراید بغلش کرد ونگران گفت
*ماشینم بیرون پارکه، عجله کنین



پارت 43
ادیت نشده

❌❌توجه
بچه ها کسی میدونه اگه بخوام گوشیم وعوض کنم چجوری باید اکانت واتپدم وتوش انتقال بدم؟میترسم اکانت بپره برا همین نمیتونم کاری بکنم اگه کسی وارده راهنماییم کنه ❤
⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡
⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡

شیطان یافرشتهWhere stories live. Discover now