پارت13

4.3K 542 190
                                    

جلوی آکواریوم نشست به ماهی جدیدش نگاه کردو بانیشخند جامشو سرکشید بافکرکردن به اون همه بازی توی ذهنش که قراربود روی جیمین اجراش کنه هیسترکی خندیداما زود به مود جدیش برگشت شاید قبلا ازماهی های داخل آکواریومش بدش میومد اما این سری فرق داشت، تهیونگ دستورداد همه ماهی های کم یاب وگرون قیمتو به خورد سگاش بدن تا بتونه این ماهی وداشته باشه
باقدمای صدادار سمت آکواریم رفت ودستشو روی شیشش گذاشت وبا انگشتش تقه ای بهش زد
جسم لرزون داخل آکواریوم باترس خواست به طرفی فرارکنه اما نتونست
×چیشده هرزه کوچولوخونه جدیدتو دوست نداری؟
جیمین باچشمای خیس و دستای زنجیرشده به تهیونگ نگاه کرد ازاینکه لخت بود خجالت میکشید چون کاملا برهنه توی آب بود هیچیم حس نمیکرد(عینک مخصوص داره تو آب گایز) به زورمیتونست ازبین اون لوله کوچیک نفس بکشه حتی نتونست بخوابه
نگاه حرصیشو به زیردستاش داد
تهیونگ:
×ببرینش زیرزمین آمادش کنین
آروم زنجیراروبازکردن تا از آب بیرون بکشنش ،یکیشون خواست بلندش کنه که بدنش مثل ماهی ازلای دستاش سرخورد
من فقط یه شبانه روز اونو اون تو نگه داشتم چقد زود تغییرماهیت داد؟
بالاخره بلندش کردن ، وازجلوی چشمام محوشدن ،بهتره برای شکنجه عالی خودم و آماده کنم
(ویززززز)
آهی کشیدم وگوشیمو کلافه از جیبم بیرون آوردم بازم کوک بود
×بله؟
_ته پیداش کردی ؟من کل سئول وزیر و روکردم انگار آب شده رفته توزمین

خونسردگوشیو به اون گوشش پاس داد
×جدا...هوففف منم نتونستم پیداش کنم کوک
_فاک لعنتی اگه کار همون حرومزاده عوضی باشه چی؟
ناخودآگاه اخمی کرد هیچوقت فک نمیکرد این کلمه روازکسی که دوست داره بشنوه درسته کوک نمیدونست تهیونگ همون متجاوزه ولی قلبش به درد میومد این روزا همه فکرو ذهن کوک جیمین بود دیگه مثل قبل بهش توجه نمیکرد همه ی اینا دست به دست هم میدادن تا اون کاری که نبایدو انجام بده
_الو؟
×من باید برم یه کارنیمه تموم دارم
_چی...تهیونگ لطفا کمک...
فوری دکمه قرمز رنگ و فشاردادو تلفن و قطع کرد حرصی چشماشو روی هم فشردهمه چیز خیلی براش گیج کننده بود میخواست دیشب کارشوتموم کنه ولی این کارونکرد هنوزم لحظه ای وکه پسر باچشمای خیس به آغوشش پناه آورده بودو یادشه اون لحظه ،اون حس هرچی که بود باعث شد خود واقعیشو به جیمین نشون بده البته قبل اینکه اون ویدئوی کوفتی قدیمی وببینه
"سویان
دخترخدمتکار سریع وارد اتاق شد
"بله ارباب
یه لیوان آب نوشیدو لبهای ترشدش وخشک کرد
×سیم خاردار لازم دارم زود

🔞🔞🔞هشدار شکنجه
سیم خاردارو دور دستای بی جونش بست وقتی تقلایی ازش ندید نوک تیزشو وارد دستاش کرد که صدای نالش بلندشد ،سردیگه سیم و به بالای سقف وصل کردو نیشخندی به حالت پسری که سعی میکرد دستاشو بزور بالا نگه داره زد
آروم شلوارو ازپاش درآورد
×میدونی معمولا وقتی یه پسر به دنیا میاد ختنش میکنن
لرزی کردو تکونی به بدنش داد، میشد ترس وازچشماش خوند
×خب داشتم میگفتم بعضیا اینکارو میکنن بعضیانمیکنن مثل تو
سمت چاقو جراحی رفت و برداشتش، نگاه دقیقی بهش انداخت وظاهری تمیزش کرد
×قدیما وسیله زیادی برای بی حسی وجودنداشت برای همین خیلی دردناک بود
شیشه بیهوش کننده رو هم ازتوسینی برداشت وروپاشنه پاش چرخید، بطری وبالا آوردو جلوی چشماش تکون داد
×اگه اینو بزنم حسش نمیکنی و اگه نزنم
انگشتاشو ازدور شیشه برداشت ،بطری روی زمین افتادو هزار تیکه شد
+هق...نه ...هق
دستشو روی رون سفیدش گذاشت بدنش وجلوترکشید
×نه؟نکنه فک کردی ازش استفاده میکنم؟باید بگم اشتباه کردی
دیکشو توی دستاش گرفت ونوک چاقورو روی پوست دیکش گذاشت
×اوپس اگه بد شد ببخش چون من به خوبی توبلدنیستم
محکم سردیکشو تودستاش گرفت وشروع کردبه بریدن پوست دوردیکش با چاقوی کهنه جراحی
+آههههههه...نه وای ...یکی نجاتم بدهههههه...هق تهیونگ ...التماست میکنم ...آههه دارم میمیرم جون هرکی دوست داری...اینکارونکن
بی توجه به حرفاش به بریدن ادامه دادو دورتادورشو برید
دیوانه وار شروع به خندیدن کردو بادست خونی پیشونیشو پاک کرد
×هنوز بخش اصلیش مونده
چنگی به پوست کنده شده زدو محکم کشیدش که کنده شد

شیطان یافرشتهWhere stories live. Discover now