پارت40

2.6K 425 87
                                    

دوروز بعد:

+جدی میگی؟؟؟خدای من هیونگم ...هیونگم زندست؟؟
کوک با لبخند تایید کردو جیمین از شدت خوشحالی سرشو روی بالش فشارداد تا صدای جیغش بلندنشه
امروز صبح این خبر توسط تهیونگ به کوک داده شد واونم به جیمین گفت
+کوکی من ...من نمیدونی چقدر خوشحالم
_هی آروم باش
+(جیغغغع)نمیتونم وای جونگمین هیونگم زندست ،نمرده جوجه کوچولوشو تنها نزاشته
کوک با بغل کردن جیمین جلوی ورجه وورجه کرناشو گرفت و روی لبهاش بوسه ی خاموشی گذاشت
_برات خوشحالم عزیزم، اینکه تورو خوشحال میبینم خیلی حس خوبی بهم میده حالاکه همه چی داره روبه راه میشه ونور به زندگی تاریکمون تابیده نظرت چیه همه چیو از اول بسازیم؟بدون کینه ،ناراحتی و نفرت هوم؟!
جیمین لبخند حلالی زد
+این چیزی بود که تو تمام این مدت بهش فک میکردم
_خوشحالم این ومیشنوم
+امشب بایه بهونه تهیونگ و بکشون اینجا کوک کل هفته از خونه فراری بود
کوک لبخند شیطنت آمیزی زد
_بریم بدزدیمش؟
با قیافه پوکر طوری بهش نگاه کردو ضربه ی آرومی روی پیشونیش زد
+یاا کوکی!میزنه لت وپارمون میکنه
_هی ...مگه من چپم؟
جیمین نیشخندی زد
+قبول کن ازت قوی تره
لباشو عین بچه ها جلو دادو با چرخوندن صندلیش سمت میز برگشت
_من قهرم اصلا
جیمین تکخندی زد ،حالا باید چیکار میکرد تا بیبی بانی ببخشتش؟
+کوکا ؟
_....
آروم دستاشو از پشت روی شونه هاش گذاشت ،با پایین بردن صورتش کنار گوش قرمز شده ی کوک لب زد
+کوکا بیبی معذرت میخواد
با لحن خماری گفت ودستاشو نوازش وار روی بدن عضلانی کوک حرکت داد
+ آه ...خیلی گرمه نظرت چیه خنکت کنم؟فک کنم توهم گرمت باشه اینطور نیست؟
کوک نفهمید چطور دست جیمین سراز شلوارش دراوده  و داره وارد لباس زیرش میشه ،هیولای زیر شرتش همین حالا هم پیگیر دست فرشته مانند وکوچولوی جیمین دورخودش بود
تک سرفه ای کردو از سر میز بلند شد
+چیشده فرمانده؟دوسش نداری؟
_فاک
دست جیمین وکشید و اونو جلوی خودش روی میز خم کرد طوریکه پشتش به میز باشه
_میدونی من تک خوری نمیکنم
کوک گفت وانگشتشو وارد ظرف عسل کرد ،جیمین باچشمای خمار لیسی به لباش زد واینکارش باعث بدتر شدن حال کوک شد
انگشتشو روبروی لبای جیمین گرفت
_لبات، تنها مخدرین که معتادشم
+ترکیب عسل وتوت فرنگی چیزیه که دوست داری؟
کوک نیشخند جذابی زدو انگشت آغشته به عسلشو روی لبای قلمبه ی جیمین مالید
_امتحانش ضرری نداره ،اگه خوب بود کهدمطمئنم فوق العادست به تهیونگم پیشنهادش میدم
جیمین ریز خندید
+میخوای اونو مثل خودت معتاد کنی
کوک صورتشو پایین برو، جوریکه فاصله ی کمی با لبای جیمین داشت ونفسای گرمش به اون تیکه ی براق وخوشمزه برخورد میکرد
_اونم معتادته، تو خیلی پسر بدی هستی بیبی باید بخاطر این مخدر خطرناک دستگیرت کنم
وچندثانیه بعد لبهاشو روی لبای نیمه باز جیمین کوبیدو مشغول مکیدنش شد
با حس زبون کوک که مدام روی دندوناش کوبیده میشد اونارو ازهم فاصله دادو اینجوری زبون سرکش کوک فاتحانه دهنشو مزه میکرد
+اوم
_تو از...عسلم شیرین تری بیب
کوک بین بوسشون گفت وبادرد بردن لبای جیمین تو دهنش مک محکمی بهش زد
هردو سرگرم بوسه ی عاشقانشون، بی توجه به شخصی که دست به سینه بهشون نگاه میکرد ،همچنان باهم معاشقه میکردن واین موضوع باعث شد تهیونگ با نیشخند سمتشون بره
جیمین لای پلکاشو باز کرد، بادیدن تهیونگ چشماش به درشت ترین حالت ممکن درومدو پشت سرهم به شونه ی کوک کوبید
کوک که فک میکرد جیمین نفس کم آورده برای آخرین بار لباشو مکیدو ازش فاصله گرفت
_آه...ببخشید بیبی حواسم نبود ،ولی خیلی خوش گذشت
جونگ کوک بالبخند گفت وصاف تو جاش ایستاد
بهتر نبود فقط یه نگاه به پشت سرش مینداخت؟
جیمین خجالت زده دستاشو روی صورتش گذاشت وازبین انگشتای کوچولوش به تهیونگ نگاه کرد که به کوک خیره شده بود
دوباره روی صندلیش نشست،با برداشتن نون تست گازی بهش زدو به جیمین نگاه کرد ،به نظرخجالت زده میومد
_چرا لپات قرمز شده بیبی بوی
+کوک تهیونگ
کوک یه تای ابروشو بالا داد
_تهیونگ؟آها نقشمونو میگی؟منم مشتاقم زودتر بکشونمش اینجا ولی اگه تو روز روشن بدزدیمش خطرناک نیست؟شاید افرادش مارو نشناسن
جیمین کم مونده بود از شدت خنگی فرمانده پلیس منفجر بشه اما تمام احساسشو بایه نگاه پوکر طور به کوک منتقل کرد
+پشت سرته
_ها؟
+هردومون وبه فاک دادی ،تهیونگ پشت سرت ایستاده
باپریدن تست توی گلوش پشت سرهم سرفه کردبعدم خیلی آروم به پشت سرش برگشت وبادیدن تهیونگ اونم درحالیکه دست به سینه بهش خیره شده بود بار دیگه توجاش پرید
_ته ته !
تهیونگ نیشخندی زدو صورتشو نزدیک صورت کوک برد
×حس خوبی دارم که قراره بازم تاپ بشم
اخم ریزی کرد
_این انصاف نیست
×اونوقت تک خوری انصافه؟
کوک سرشو مثل بچه ها پایین انداخت
_فقط یه گاز کوچولو بود
تهیونگ صاف توجاش ایستادوبازم ادامه داد
×دیدم چجوری خوردیش
جیمین باصورت سرخ شده دستاشو تو هوا تکون داد
+هی  هی ناراحت نباشین من امشب کاملا دراختیارتونم
کوک باشدت از جاش بلند شدو جلوی تهیونگ ایستاد
_کینگ سایزمو میکنم تو حلقتا
تهیونگ با اخم بهش نگاه کرد ،درنهایت تکخندی زد تا کوک وبیشتر حرص بده
×تو به اون 10سانتی میگی کینگ سایز؟
_29سانت
×هوس بطری شامپاینمو کردی بگو
_چه اعتماد به سقفی فقط دوسانت ازمن بزرگتری
×دوسانت برا من خیلیه
_کلت بیشتر به شامپاین شباهت داره تا دیکت
×چی گفتی؟
+هی پسرا آروم باشین
هردو سمت جیمین برگشتن وبهم دیگه اشاره کردن
×_ اول این شروع کرد
_×اول تو

شیطان یافرشتهWhere stories live. Discover now