پارت 35

2.6K 380 64
                                    

+درداری؟
دستی به پیشونی عرق کردش کشیدو دود سیگارو از بین لباش بیرون فرستاد
*خوبم بیبی
با اینکه هنوز خیالش راحت نشده بود ولی سعی کرد آروم باشه وزیاد بین دست و پای یونگی نباشه ،ولی قلبش تحمل اون سوزن که همراه نخ وارد پوست بدن جونگمین میشدونداشت البته یونگی برخلاف قیافش که اخم غلیظی روی پیشونیش بودبا ملایمت خاصی اون سوزن و فرو میکرد جوریکه جونگمین فقط یه هیس کوتاه میکشیدو بعدم بیخیال به جیمین نگاه میکرد ،جیمین آرامشش بود مث قرص مسکن
+اوم...جونگمین میتونم یه سوال ازت بپرسم؟
*بپرس
+اوناییکه میخواستن منو بدزدن آدمای بدین؟
درعان لحظه چشماش رنگ خشم گرفت ،وباعث شد جیمین از حرفش پشیمون شه
بدون توجه به بخیه نصف کارش ازجاش بلند شدو سمت جیمین رفت واونو توی بغلش گرفت
*اونا خیلی بدن میخوان تورو ازم بگیرن فک میکنن همو دوست نداریم جیمینم من نمیخوام ازدستت بدم
دستشو زیرچونش گذاشت وآروم سرشو بالا آورد
*تومنو ...منو دوست داری مگه نه؟قرارنیست تنهام بزاری که؟
تندتند سرشو به دوطرف تکون داد که جونگمین لبخند تلخی زدو لباشو روی پیشونیش گذاشت
#بیا بشین بخیت کنم بعد لاوبترکون
سرشو عقب کشید،جیمین تونست هاله ی غمگینی توچشمای برادر خوندش ببینه انگار برای ازدست دادن چیزی غمگین و ناراحت بود اما نمیخواست کسی از حالش باخبرشه البته که جیمین هرکس نبود
جونگمین اونو جفت روحی خودش میدید یه روح در دوبدن، طوریکه جیمین درکش میکرد هیچکس درکش نمیکرد وازدرداش خبر نداشت
لباشو اینبار کنار گوشش برد،با لحن مظلومی گفت
*توهم منو ترک میکنی جیمینا وقتی بفهمی چیکار کردم توهم ولم میکنی اون موقع بازم من تنها میشم مثل وقتی که به دنیا اومدم مثل قبل دیدن تو
جیمین شوکه از حرفای عجیب غریب جونگمین نمیدونست چی باید بگه اما عمیقا حس بدی داشت، پسر روبروش برخلاف ظاهر جدی وترسناکش زیادی تنها به نظرمیرسید، انگار حفره ای توی قلبش هست که هنوز پرنشده واون به مرگ نزدیکه اما چطوری میتونست کمکش کنه وقتی چیزی از گذشته نمیدونست؟

بالاخره یونگی کارشو تموم کرد،بعدم با پانسمان پوشوندش
#خوب گوش کن از جات بلندنشو خونریزیت آه ...خیلی زیاد بود پس فقط بگیر بخواب
سرشو به معنای فهمیدم تکون دادو روی تختش دراز کشید ،جیمین سمت یونگی رفت تا کمکش کنه وسیله هاش و جمع کنه اما نرسیده بهش دستش از پشت کشیده شدو درست کنار بدن جونگمین قرار گرفت
جونگمین دست سالمشو دوردست جیمین سفت کرد تا پسرکوچیکتر تنهاش نذاره ،جیمینم بامهربونی بهش این اطمینان وداد تا وقتی بخوابه کنارشه و مدتی بعد جونگمین با استرس به خواب عمیقی رفت بدون اینکه دست دونسنگشو ول کنه




€چیشد؟
#دلیل نمیبینم بهت توضیح بدم
€بس کن شوگا بگو چی ...
€اولا آگوست دی صدام کن تنها کسی که میتونه اینجوری صدام کنه اون احمقه توی اتاقه دوما حواست باشه پیش جیمین چرت وپرت نگی حافظش وازدست داده
یونگی خواست بره اما دست جیهوپ مانعش شد
€چی ؟حافظشو ازدست داده؟یعنی ممکنه منو یادش نیاد؟
یونگی دست جیهوپ که دور دستش مشت شده بود جدا کردو اونو به عقب هل داد
#نترس یادش نمیاد چقدر نامردی
€گوش کن من...
#نمیخوام به بهونه هات گوش کنم
یونگی با لحن سردی گفت وبدون اینکه نگاه اضافه بهش بندازه از پله ها پایین رفت ،ونگاه جیهوپ ونادیده گرفت

شیطان یافرشتهWhere stories live. Discover now