پارت19

3.6K 484 57
                                    

*مامان ؟چیزی شده؟
^تواینکارو کردی مگه نه؟
جونگمین اخمی کردو روی ویلچر مادرش خم شد
*نمیفهمم داری راجب چی حرف میزنی اوما
^توکشتیش مگه نه!!!
دندوناشو روی هم فشارداد ،پس بالاخره فهمیده بود
تکخندی زدو نگاه جدی به صورت اشک آلود مادرش انداخت
*آره من کشتم که چی؟
خیلی خونسرد گفت که نتیجش خوردن سیلی از طرف مادرش بود
^توشرم نمیکنی؟
*چیشده مامان دیگه کسی ونداری که بادیکش پرت کنه؟
خواست سیلی دوم وبزنه اما دستش توی دست قدرتمند جونگمین خشمگین گیرافتاد
*مامان !بعد مرگ بابا دیگه هیچی برام مهم نیست کاری نکن چشمامو رواینکه مادرمی ببندم درضمن
بیشتر مچ ظریف زن وتوی دستش فشرد
*اگه جیمین چیزی ازاین قضیه بفهمه قول نمیدم زنده بمونی جیمین،آخرین و مهمترین چیزیه که دارم بخاطرش هرکاری میکنم
زن دستاشو کشیدو داد زد
^حتی اگه بمیرم ...جیمین وازاینجا فراری میدم نمیذارم باتوی لعنتی بمونه
این تیر خلاص برای روانی شدنش بود، جیمین؟چطورمیتونست انقدر بی فکرباشه که با جیمین تهدیدش کنه ؟
با نقشه ای که به فکرش اومد نیشخندی زد
*میخوای بهت ثابت کنم اون مال منه؟باشه پس بشین و تماشا کن
فوری از داخل جیبش یه بسته سیندور بیرون آورد(سیندور همونیه که هندیا میزنن به پیشونیشون، رنگش قرمزه اگه آدم بخورتش لال میشه)

به زور تمام اون پودر تلخ وقرمز رنگ وبه خورد زن ناتوان دادو مجبورش کرد یه پارچ آب و به زور بخوره
زن شروع کرد به سرفه کردن ،ازشدت نفس تنگی مدام سرفه میکرد
چند ضربه به پشت مادرش زدوباظاهر نگران گفت
*اوما ؟چیشدی؟گلوت درد میکنه؟
^ج....ج...
شوکه دستی به گلوش کشید چرا نمیتونست صحبت کنه؟نه نه اون باید پسرکوچولوی عزیزشو نجات میداد
جونگمین راضی از شرایط مادرش ویلچرو نزدیک آشپزخونه گذاشت و جلوش زانو زد
*حالا خوب نگاه کن چجوری اونو مال خودم میکنم

خسته از کلاسای تکراری روزانش وارد خونه شد ،ساعت وچک کرد تقریبا 8شب بود خوشبختانه قبل 9به خونه برگشته بودو هیونگش دعواش نمیکرد
میخواست ازپله ها بالا بده که صدای هیونگش مانع شد
*جیمینا بیا آشپزخونه
نگاهی به آشپزخونه انداخت ،وقتی لیوان آبمیوه رو دست هیونگش دید ذوق زده سمتش پرواز کرد
+هیونگی برا من درستش کردی؟
بوسه ای به لپای تپلش زد
*آره بیبی بیا همشو بخور
+چشم
فوری لیوان وازدست جونگمین گرفت یه نفس اون مایه شیرین و خنک والبته یکم تلخ سرکشید
نیشخند زنان به سیبک گلوی برادرش نگاه کرد، حالا فقط باید منتظرمیموند تا دارو اثر کنه
لیوان ودست جونگمین داد ولبخند حلالی تحویلش داد
+خیلی خوشمزه بود هی...یونگ ...آه...سرم (قورت دادن آب دهن)سرم گیج میره هیونگی
سریع دستشو پشت کمر جونگمین گذاشت تامانع افتادنش بشه
*عزیزم چی شدی؟حالت خوبه ؟
دستشو روی شونه جونگمین گذاشت تا خودشو بالا بکشه ولی با سیاهی رفتن چشماش توی بغل جونگمین ازحال رفت
*بیبی خنگول من همیشه همینقدر ساده وپاکی خوشحالم که قراره من پاکیتو ازت بگیرم ،اولینت قراره مال من باشه پسرکم
آروم نگاهی به مادرش انداخت ،بعدبردن جیمین توی اتاقش اومد سراغ مادرشو چسب وازروی دهنش بازکرد
*گریه نکن اوما آروم باش قراره چیزای خوب ببینی

شیطان یافرشتهWhere stories live. Discover now