پارت42

2.6K 432 83
                                    

بدنش باهر بار هق زدن سکسکه وار تکون میخورد،مشخصا اگه به هرکی میگفتن افسرجانگ داره گریه میکنه به چپش میگرفت وحرفشو باورنمیکرد،چر؟چون هیچکس از چهره ی همیشه خندون وپرامیدش انتظار نا امیدی و غم نداشت
کاش یه نفر بود تا میتونست روح آزرده ی پشت لبخنداشو بیرون بکشه ،اون شخص پیداشد ولی بخاطر یه شرط مسخره خیلی راحت ازدستش دادو حالاهم باید برای همیشه از زندگی عاشقونه ی زوج بهم رسیده گم میشد ،بی صدا ،آروم مثل روی هم قرار گرفتن دونه های برف روی هم دیگه همونطورکه کسی متوجه افتادنشون روی زمین نمیشدونخواهد شد
€عوضی...خودت اینو ...انتخاب کردی ...خودت سر زندگیت شرط بستی ...باید تاوانشو با نداشتنش پس بدی اونم برای همیشه
بلند فریاد کشید ،با سست شدن پاهاش همونجا روی زانوهاش فرود اومدو به خاک زیر دستاش چنگ زد
€ولی...من دوسش دارم هق...نمیشه...نمیشه منم بپذیره؟مگه چی کم دارم؟یونگی ازمن سر تره؟؟ازمن جذاب تره؟پولدارتره؟؟؟؟لعنتی من همشونو یه جا دارم پس ...چرا حالا تنهام ؟چرا منو انتخاب نکرد ها!اون ...
بغض سنگین توی گلوش مانع ادامه حرفاش شد،دیگه نمیتونست ادامه بده فقط باید به اشکاش اجازه ی سقوط میداد ،آره هیچ اشکالی نداشت اگه کسی اونو توهمچین وضعیتی میدید ،قلب پر امیدش حالا از
نا امیدی لبریز شده بود ،این موضوع برای شخصی که امیدبخش زندگی خیلیا بود واقعا تاسف بارو غم انگیز به نظر میرسید

دستی روی شونش نشست ،چشماش به درشت ترین حالت ممکن درومد. خواست چاقوشو از پشت کمرش بیرون بیاره که شخص ناشناس فوری واکنش نشون دادو اونو روی زمین خوابوند
تقلا کرد ،انقدرکه پوست صورتش بخاطر ساییده شدن به خاک زخمی شده بود
جونگمین کلافه از بال بال زدنای جیهوپ زیر بدنش، چنگی به موهای فندقیش زدو اونو بالا آورد
سرشو نزدیک صورتش برد وزمزمه وار گفت
*آروم بگیر منم
شوکه دست از تقلا کردن برداشت ،جونگمین‌...اون چرا حالا که باید قیدشو میزد پیداش میشد؟؟
با آروم شدن بدن جیهوپ از پشتش بلند شد ،بعد تمیزکردن لباسش نگاهی بهش انداخت
*پاشو جانگ
لحن دستوریش به قدری تاثیرگذاربودکه جیهوپ بی معطلی از روی زمین بلند شدو باچشمای خیس نگاش کرد اون چشمای خیس برای جونگمینی که هیچوقت اونارو این شکلی ندیده بود به طرز فجیعی دردناک و عذاب آور بود ،میخواست ازش بپرسه کی باعث حال الان هوپیش شده تا پدرش ودربیاره اما وقتی یکم فک کردو یادش اومد کار خودش ویونگیه به یونگی تو دلش ناسزا گفت وخودشو تبرعه کرد

€از اینجا برو
یه تای ابروش بالا پرید
*جدی؟؟تو ازم میخوای برم؟
البته که نه ،همین الانم برای بغل کردن جونگمین دل تو دلش نبود ولی، اون حالا مطعلق به کس دیگه ای بود نمیخواست عشقی که مطعلق بهش نبودو از معشوقه ی گربه ایش بدزده پس چیزی نگفت و صورتش برگردوند
€شاد باشی جونگمین خداحافظ برای همیشه
شاید به نظر جمله ی ساده ای به نظر بیاد ولی برای جیهوپ اونقدر سخت ودردناک بودکه انگار قلبش وبا چرخ گوشت ریش ریش کردن ،البته ناگفته نمونه که بازم چشمای دردناکش از اشک پر شده بودن
به راهش ادامه داد ،اونقدر راه رفت تا دیگه چیزی از عطر مورد علاقش حس نکرد،چه راحت از عشقش دست کشید حالا! بازم، داره تنها تو جاده ی پر پیچ وخم زندگی راه میره بدون همدم ،یا کسی که همراهیش کنه
با نشستن جسم سردی روی سرش، بهت زده سرجاش ایستاد ،انقدر غرق افکار دردآورش شده بود که متوجه نشد یکی داره از همون اول تعقیبش میکنه
ولی بویی که حس میکرد ،اون شخص نمیتونست جونگمین باشه .رایحه ی پسرو خوب می شناخت ولی این شخص ازیه بلند ایتالیایی غلیظ استفاده کرده بودکه اونو یاد مرگ مینداخت ،شاید تجربش نکرده باشه ولی تا یه قدمیش رفته بود وحالا میفهمید چه حسی داره
بدون اینکه برگرده گفت
€من که ولش کردم انقدر میترسید که میخوای منو بکشی؟؟
یونگی نیشخندی زد ،اسلحشو از روی سرش گرفت وتوی جیبش گذاشت
#نه !خوشم اومد باهوشی مثل همون موقع ها
تکخندی زد
€خب چیکارم داری؟
با کشیدن دستش اونو سمت خودش برگردوند وبه چشمای خیسش نگاه کرد ،شوکه شد فک نمیکرد انقدر به پسر روبروش آسیب زده باشه درواقع اون قصد داشت بعد تصاحب کردن جونگمین جیهوپ وکنار خودش نگه داره تا بعدا با راضی کردن جونگمین وارد رابطه ی تریسام بشن ،اما خوشبختانه جونگمین مخالفتی راجب این موضوع نکرد ،حتی بهش گفت بدون جیهوپ حق نداره برگرده عمارت وحالا اون اینجا بود و اگه اون باهاش نمیومد...بستن دست وپاهاش میتونست خیلی کار ساز باشه پس به افکار توی سرش فاکی نشون دادو بعد درآوردن طناب از جیبش همراه پوزخند جذابی سمتش رفت

شیطان یافرشتهWhere stories live. Discover now