پارت21

3.6K 452 109
                                    

تهیونگ:
×دوربینای کشورو چک کنین همشو اونایی که دوربینای امنیتی رزسیاه وچک میکنن کوچیکترین رفت وآمدو بهم گزارش بدین فهمیدین؟
"بله ارباب
همه باصدای بلندی گفتن ومشغول چک کردن دوربینا شدن
هوفی کشیدم واز اتاق خارج شدم همه فکروذکرم درگیر اون لعنتی بود، بعداینهمه سال چرا حالا که زندگیمون داشت روی خوششو میدید سروکلش پیداشد؟هرچی باشی،هرکی باشی عمرا بذارم نابودم کنی اون کیم تهیونگ مرد، کیم وی پادشاه جدیدته نشونت میدم با کی طرفی

بوی خون،براده آهن صدای قطرات خونی که توی آب میچکید گرچه دیگران حتی باتصورشم عق میزنن ،ولی جونگمین همه نبود جونگمین هیچکس نبود
اون باید برای رسیدن به هدفش راه خونین درست میکرد این چیزی بودکه اونو میساخت رئیس باندشیطان
از پله پایین اومدو نفس عمیقی کشید
*آه...برگشتن به گوه دونی که توش بدنیا اومدم زیادی گوهه ولی ارزششو داره اینطورنیست؟
یونگی هوفی کشید ،ازجیب کاپشن چرمیش یه جفت دستکش بیرون آوردو اونو دستش کرد
#برای من که فرقی نداره
جونگمین تک خندی زدو چندبار روشونه پسر بزرگتر کوبید
*نگران نباش زودبرمیگردیم و ....گرفتینش؟
#آره هردوتاشونو
یونگی گفت یغه لباسشو بالاترکشید
*خوبه میریم به مقرمون تا مستقر شیم به اون لاشخورا بگو دویل(خودشو میگه) عصابش شخمیه کاری نکنن عصبانی بشم
#قبلا ترتیبشو دادم پارک جونگمین
تکخندی زدو سیگار برگشو با فندک یکی از زیردستاش روشن کردو کام عمیقی ازش گرفت
*تو میدونی از این لقب بدم میادو بهم نسبتش میدی؟
با بی تفاوتی کیف اسلحشو توی دست چپش گرفت وبادست دیگه جونگمین و
#اینجا برات خطرناکه بهتره بریم عمارت
*شوگا جیمینم کجاست؟دلم برای بیبیم تنگ شده
#اونم به موقعش اول باید امنیتتو بررسی کنیم تواین خراب شده کلی لاشخورن که میخوان گیرت بندازن
*خیلی احمقن یونگ(خنده)اون آخری ویادته؟همونکه چشمتو زخمی کرد ؟
#توگفتی کشتیش
*کشتن مرحله آخر بود مرد،اول یه میخ داغ کردم توسوراخ دیکش بعد تخم چشماشو بانخ سوزن دوختم کلی کاردیگم کردم ولی اون لعنتی مرد
آخر حرفشو به حالت دلخوری گفت و نیشخندخبیثانه ای زد
#خودتو ناراحت نکن مطمئنم کسایی هستن که تا آخر شکنجت دووم بیارن بهم اعتماد کن
سوار ماشین آلبالویی مدل بالا شدن
*پیداشون کردم فقط کافیه روشون اجرا کنم یه پلیس، یه خلافکار چطوره مجبورشون کنم مواد مذاب بخورن ؟نظر مثبتت چیه؟
#هرکاری دوست داری بکن ولی کاری نکن ازچشمش بیفتی تاهمینجاشم کلی زجرش دادی
دستاشو پشت گردنش بردو ازپنجره به بیرون نگاه کرد
*میدونم، من خیلی بیبی بویم واذیت کردم قبول دارم وقتی باهاش ازدواج کردم همه چی درست میشه
#تونمیتونی
*چی گفتی ؟؟
باخشم غریدو یونگی با خونسردی ادامه داد
#طبق قانون، مافیا باید وارث داشته باشن تومیتونی یه دخترو حامله کنی بعدش...
سیگارو روی کف ماشین پرت کردو با کلافگی لهش کرد
*یونگیا داری ناراحتم میکنی،من فکر همه جاشوکردم فقط کافیه گنج وبه صندوق برگردونیم همین دیگه هم این چیزارونشنوم فهمیدی؟
هوفی کشیدو ابرویی بالا انداخت
همیشه همینطوربود،یونگی سعی میکرد تا اونو از کارش منصرف کنه ولی عطش عشق ممنوعش؟! حالاحالاها قصدخاموش شدن نداشت بارها تو خلوت تنهایی این موضوع رودرک کرده بودومیفهمید تا خودش نخواد این جنگ وخونریزی تموم نمیشه ،جونگمین روی انتخابش وایمیستادو موانع وازسرراهش برمیداشت حتی اگه اون مانع نزدیک ترین وعزیزترین کسش بود مثل مادرش، اون زن بعداتفاق اون شب نتونست شب وصبح کنه وازشدت ترس وپشیمونی سکته کرد، اما قبل مرگش یه نامه نوشت تا ازطریق اون به جیمین بفهمونه ازخونه فرارکنه ولی ازقضا نامه دست جونگمین افتادو کمی بعدش بین شعله های آتیش سوزان شومینه بود
جیمین بعدمرگ مادرش مثل مرده متحرک شده بود ،غذانمیخورد نمیخندید حتی بزور غذامیخورد همه اینا باعث شد جونگمین مدتی ازسازمان بیرون بیادو مواظب عشق کوچولوش باشه همه چی خوب بود تا اینکه یه شب ،یه شب نحس اون اتفاق وحشتناک دوماه بعدازمرگ مادرش افتاد
فلش بک:
*جیمین کجاست؟
"قربان gpsنشون میده ایشون توی گی بار الماس سرخ هستن ...
*چییییی؟؟؟؟
مثل دیوونه ها شده بود،حتی نمیتونین تصورشو بکنین که همون دوتا کلمه گی بار و الماس سیاه
چه آتش سوزناکی توی قلب وافکارش ایجاد کرد، سوار موتور سیاه رنگ آخرین مدلش شد وبا بیشترین سرعتیکه میتونست به سمت اون بار روند، سری موتورشو همونجا وسط خیابون رها کردو وارد بار شد البته قبلش دوتا گلوله توسر محافظای دم بار خالی کرد تا کمی ازشدت عصبانیتش کم کنه مردم باترس به رئیس بار الماس که دیوونه وار مشغول بررسی پسرای جوون بود نگاه کردن ،هیچکس حرفی نمیزد یعنی جرعتشو نداشت خب مسلما کسی نمیخواست سرقطع شدش توی دبه شراب باشه
"قربان مشکلی...
بدون اینکه به مرد اجازه حرف زدن بده یغه لباسشو توی مشت قدتمندش گرفت واز زمین بلندش کرد،ازبین دندونای چفت شدش غرید
*کجاست
لحن آروم اماجدیش لرزه به تن همه افرادی که شاهد ماجرا بودن مینداخت، حتی نمیتونستن ازاونجا بیرون بیان پس باید میدیدن ته ماجراچی میشه؟
*گفتم کجاستتتتتتت؟؟؟؟؟؟
مردو محکم روی زمین پرت کردو مشتای سنگینش وروی سرو صورت مرد پایین آورد تا اینکه بالاخره مرد زبون بازکردو با سرفه وصورت دردمند گفت
"تو...توی...اتاق...VIP
باسرعت ازپله ها بالا رفت حتی تحمل اینو نداشت که توی فضای آروم آسانسورباشه الان به شدت سرش دردمیکرد، باید خون میریخت تا آروم شه،اما خون کی؟؟کی جرعت کرده به معشوقه رئیس چشم داشته باشه؟؟

شیطان یافرشتهWhere stories live. Discover now