پارت 29

2.4K 400 90
                                    

جیمین بی سروصدا دنبال جونگمین ویونگی راه افتاده بود ،نمیدونست چی تو کله برادرش میگذره اما هرچی بود چیز خوبی به نظر نمیرسید
همینطورکه پشت سرهم راه میرفتن باتوقف جونگمین ،جیمین محکم به شونه هاش خوردو ازدرد بینیشو مالید
جونگمین یه تای ابروشو بالا انداخت وبعد چنان قهقه ای زدکه صداش توکل جنگل اکو شد ،ضربه روی بینی جیمین زد
*توکه انقدر سربه هوایی چجوری زنده موندی؟
جیمین اخم کیوتی کرد وچشم غره ای به جونگمین رفت که اون چیزی نگفت ،وقتی مطمئن شد کسی به جز خودشون این دوروبرا نیست بدنه درخت ولمس کرد وباکندن قسمتی از پوسته ی خشک شده اون ،دکمه قرمز رنگی مشخص شد
وقتی دکمه رو لمس کرد، دریچه ی بزرگی به زیر زمین بازشدو درکمال تعجب اونجا دریچه ی یه شهر مخفی وزیر زمینی بود.
شهری که جونگمین تمام این سال زحمت ساختنشو کشیده بودو هیچکس جز خودش ویونگی والبته افراد وفادارش چیزی از این موضوع نمیدونستن
#ببند فک وجک وجونور میره توش
باحرف یونگی جیمین سرشو به دوطرف تکون دادو دهنشو بست ،این دومین چیز شگفت انگیزی بودکه توکل زندگیش میدید، چون اولیش فروشگاه بزرگ تهیونگ بود این بنا جایگاه دوم وداشت
*شاهزاده من افتخار میدی؟
مردد به دست جونگمین وبعد به صورتش نگاه کرد. جونگمین که انتظار همچین واکنشی و داشت از مچ دستاش گرفت واونو سمت خودش کشید وبادندونای چفت شده غرید
*بارآخرت باشه منو منتظرمیذاری، من همونقدرکه میتونم برای تو خوب باشم میتونم برای خیلیا شیطان باشم پس حد خودتو بدون جیمین نذار اون روی سگم بالا بیاد
ازاین بغض لعنتی متنفربود ،چرا هنوز به رفتارای وحشیانه برادرش عادت نداشت؟اون که میدونست دیگه هیونگش اون پسر 15ساله خوش قلب نیست ،شایدم همون موقع تظاهر به خوب بودن میکرد
دستاشو روی اسکن گذاشت ،دستگاه باتشخیص دادن جونگمین، اسمشو تکرارکردو بعد درشیشه ای بازشد
*بریم خوش بگذرونیم

هرچی جلوتر میرفتن جیمین بیشتر شگفت زده ترمیشد،کی فکرشو میکرد زیر یه جنگل متروکه همچین جایی وجودداشته باشه
"عمو جونگمینننن
جیمین باکنجکاوی به دوروبرش نگاه کرد ویهو با پرت شدن جسم کوچولویی توبغلش ازپشت روی زمین افتاد
+آخخ کمرم
آروم پلکای دردناکشو ازهم فاصله داد،بادیدن صورتی نزدیک صورتش هینی کشیدو عقب رفت
فلیکس لباشو آویزون کرد .ازروی شکم جیمین بلند شدو گیج نگاش کرد
"عمو جونگمین دیگه فلیکس ودوست نداره؟...هق...مگه فلیکس جیکارکرد؟
جونگمین محافظاشو کنارزد وقتی چشمش به دوست کوچولوش افتاد لبخند شیطانی زدو پشت سرش قرارگرفت وبادستاش چشمای فلیکس وگرفت
فلیکس دستی به موهاش کشید
"چراهمه جاشبه؟نکنه من...کور...(هق)شدم
وبازم زد زیرگریه، جونگمین آه کلافه ای کشیدو تویه حرکت پسرکوچیکترو بغل کردو گونشو گازگرفت
*بازاین پسره دماغو داره گریه میکنه آیششش
فلیکس باچشمای درشت شده ،اول به صورت جونگمین بعد به جیمینی که باکمک شوگا ازروی زمین بلند میشد نگاه کردو جیغ بلندی کشید
"جیغغغغ عمو جونگمین دوتا شددددد
جونگمین لباشو ازشدت خنده گاز گرفت تاخنده هاشوکنترل ،محکم فلیکس وبغل کردو درگوشش گفت
*یادته عموگفت عاشق یه نفره؟
فلیکس فین فینی کردوآروم سرشو بالا وپایین کرد که جونگمین ادامه داد
*این همونه خوشگله نه؟
ازبغل عموجونگمینش پایین اومد(واقعا که عموش نیست بچه های اینجا عمو صداش میکنن)سمت جیمین رفت وجلوی پاش ایستاد، بعد ذوق زده بالاوپایین پریدو روبه جونگمین گفت
"خیلی خوشگلههههه
شوگا لبخند محوی زد .مثل اینکه همه جیمین وبه عنوان همسر جونگمین قبول داشتن دیگه چیکارمیتونست بکنه؟نه میخواست بلایی سرش بیاره نه میتونست اینکارو کنه ،تنفر جونگمین ازخودش بدترین کابوس زندگیش بود ،ترجیح میداد رویاشو ببینه تا باکابوساش بجنگه
جونگمین بعد راهی کردن فلیکس اشاره ای به غذاخوری اون طرف خیابون کرد
*اونجا بهترین دوکبوکیارو داره برای امشب باید جون بگیریم مگه نه بیب؟
+م...مگه امشب چه خبره؟
جیمین گفت وبه جشماش خیره شد.مچ دستشو گرفت واونو پشت سرخودش کشوند
*سوپرایز سوپرایزه نمیخوام خرابش کنم بزودی میفهمی
ازفشرده شدن دستش آخی گفت که جونگمین توجهی بهش نکردومحکمتر ازقبل دستشو بین انگشتای قدرتمندش فشرد کی میدونست...شاید اون میترسید فرشته کوچولوش ازدستش فرارکنه وبره یه جای خیلی خیلی دور. شاید جیمین دوسش نداشت اما براین باوربود که عشق خودش برای هردوتا شون کافیه غافل ازاینکه بدونه ته این بازی بدجوری قراره باشکسته شدن قلبش تقاص پس بده

+ه...هیونگ؟
اخمی کردو قاشقشو روی میز کوبید که همه ازجاپریدن
*منو چی صداکردی؟
جیمین تافهمید چه گندی زده کلی به خودش فحش داد وقبل اینکه جونگمین اینجارو روسرش خراب کنه گفت
+منظورم...د...ددی بود
پوزخند معنادارپسربزرگتر نشون میداد موفق شده گندشو جمع کنه پس جرعتشو جمع کردو جمله بعدیشو به زبون آورد
+من ...اجازه دارم برم دستشویی؟
خنجر جیبیشو ازپشت کمرش درآوردو اونو جلوی چشمای ترسیده جیمین تکون داد ،بعد اونو سمت یکی از افرادش پرت کردکه درست کنار سرش فرود اومد
*هی تو بیبی بویم وراهنمایی کن
مرد سریع تعظیم کردو سمت جیمین اومد
ازجاش بلند شد ،جلوتر ازمرد راه افتادو یه بار دیگه نقششو توی ذهنش مرور کرد تا چیزی وجاننداخته باشه
قبل اینکه مرد دنبال جیمین بده بازوشو کشیدو دم گوشش لب زد
*حواست بهش باشه فک کنم یه چیزایی تو مخ کوچولوشه
"اطاعت میشه قربان

به محض اینکه وارد دستشویی شد، تلفن همراه واز لباس زیرش بیرون آوردو با دستای لرزونش باطریشو جا انداخت، تودلش مسیح وقسم داد کسی از موبایلی که به سختی از جیب گارسون کش رفته خبردار نشه
بعد روشن کردن گوشی ،باخوشحالی اولین شماره ای که توذهنش بودو گرفت وبا اولین بوق صدای آرامش بخش والبته لرزون کوک توی گوشش پیچیدو باعث شد اشک توچشماش جمع بشه
+کوک...هق...منم
_جیمین عزیزم...خدای من تهیونگ زودبیا اینجا جیمینه
"هی اون توچه خبره ؟این دروبازکن
هینی کشیدو باپشت دست اشکاشو پاک کرد
+کوک...من وقت زیادی ندارم...هق
*چه گوهی داره اتفاق میفته ؟
"قربان ایشون دارن توی دستشویی بایه نفر صحبت میکنن
*چی؟؟؟؟
نفساش به شماره افتاده بود ،جونگمین بهش هشدار داده بود اگه خطایی کنه نابودش میکنه وحالا اون بدترین خطا رو انجام داده بود
*جیمین این درکوفتیو بازکن تا نشکستمش
هقی زدو خودشو گوشه دستشویی جمع کرد
+کوک من میترسم اون دیوونس ...هق
_آروم باش عزیزم...نفس عمیق بکش خب ؟ تهیونگ داره رد تلفن و میزنه ببین پیدات میکنیم ازهیچی نترس
+جونگ کوکا من...
باکشیده شدن گوشی ازدستش ترسیده به دیوار پشت سرش تکیه داد وباچشمای اشکی به چشمای به خون نشسته جونگمین نگاه کرد
_جیمین؟عزیزم؟صدامو میشنوی
*برین به درک عوضیا
جونگمین فریادکشیدو گوشی وباشدت روی زمین پرت کرد وهر تیکه از لاشه گوشی به سمتی پرید
به معنای واقعی کلمه لال شده بود،جونگمین ساکت مثل آرامش قبل طوفان وحشتناک وترسناک بود که بامشت محکم جونگمین روی صورتش اون آرامش زود ازبین رفت
شدت ضربه به حدی شدید بود که جیمین صورتشو حس نمیکرد
*چرا انقدر زبون نفهمی ها؟؟؟
سعی کرد تعادلش وحفظ کنه تا بتونه روی پاهاش بایسته ولی بامشت دوم جونگمین پخش زمین شد
کنارش زانو زدو موهای بهم ریختشو توی مشت قدرتمندش به دام انداخت
+آهه ولم کن
*یه باردیگه اینو بگی انقدر میکنمت تا یه هفته نتونی راه بری
بعدگفتن حرفش هیسترکی خندیدو بوسه محکم وپرحرصی روی پیشونیش زد وازش جدا شد
*دیگه قرارنیست اون روی خوبم وببینی از حالا جونگمین واقعی ونشونت میدم
وبه دنبال حرفش سیلی محکمی توی گوشش خوابوند
که جیمین حس کرد دنیا دور سرش می چرخه






پارت 29
ادیت نشده😬
دیدین چه زود آپ کردم ؟اینم جایزتون😄😄
بچه ها اوناییکه منو میشناسن باید فهمیده باشین دنبال شرط ووت واین چیزا نیستم چون دلم نمیخواد به کاری مجبورتون کنم اما کامنتای انگیزشیو دوست دارم🤧پس لطفا ازش دریغ نکنین
البته بازم اجباری نیست
راجب موضوع بعدی اینکه دوستون دارم💞💞😘😘
⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡

شیطان یافرشتهWhere stories live. Discover now