پارت47

2.9K 417 37
                                    

مضطرب از دور به عمارت ساکت وآرومشون نگاه کرد، خب این فقط ظاهر ماجرا بود چون توی عمارت کسی قرارداشت که قراربود سلاخیش کنه
توجهش به جیمینی که پشت در بال بال میزدو ازش میخواست بیاد کنارش جلب شد،تک سرفه ای کردو حواسشو به اطراف داد، انگار که جیمینی وجود نداره واون داره از آسمون پر ستاره لذت میبره
جیمین حرصی لپاشو باد کرد و به یونگی نگاه کرد ،اگه نمیخواست با جونگمین روبه رو شه چرا اونو ساعت 11شب کشونده بود در خونه؟
صدای چرخیدن قفل در باعث شد به خودش بیاد و سمت در برگرده
به محض باز شدن در دستی اونو توی خونه کشیدو بعد کوبیده شدنش به دیوار جسم سردی و روی پیشونیش حس کرد
باچشمای ترسیده تو چشمای به خون نشسته ی هیونگش نگاه کرد ،نمیتونست لرزش بدنش وکنترل کنه
جونگمین شوکه چندبار پلک زدو وقتی فهمید اونیکه کوبیدتش به دیوار یونگی نیست بلکه دونسنگ عزیزشه فاکی زیر لب گفت . ترسیده بغلش کرد
*عزیزم من...معذرت میخوام فک نمیکردم این وقت شب بیای اینجا ببینم چیزیت که نشد ؟خوبی؟

جیمین از دیوار فاصله گرفت وبه کمک جونگمین روی مبل نشست هنوزم نمیتونست حرفی بزنه ولی حس ترسی که چند دقیقه پیش داشت تقریبا فروکش کرده بود
جونگمین از خدمتکار خواست برای جیمین یه نوشیدنی شیرین بیاره و خودشم کنارش نشست ،مین یونگی ... مین یونگی اگه دستش بهش میرسید تیکه بزرگش گوشش بود
*حالت خوبه؟شت الان زنگ میزنم دکتر
موبایلشو از جیبش بیرون آورد همین که خواست شماره بگیره دست لرزون جیمین روی دستش نشست وباعث شد نگاهشو به لبخند محوش بده
+چیزیم نیست...ف...فقط یکم ترسیدم
نوازش وار دستشو روی گونه برادرش گذاشت
*مطمئنی؟ضربه محکمی بود، اصلا میدونی چیه یه چکاب ساده که این حرفارو نداره نه؟
جیمین توبغل هیونگش مچاله شدو بین دستاش که درحال گرفتن شماره ی دکتر بود قرار گرفت
گوشی و کنار گوشش گذاشت وبا دست آزادش شکم جیمین ونوازش کرد
"بله
*تا نیم ساعت دیگه بیا عمارت وسیله هاتم بیار
"چ...شم
بعد قطع کردن گوشی صورت جیمین وسمت خودش برگردوندو شروع کرد به غر زدن
*یونگی ودیدی؟میدونم دیدیش اون عوضی ...مگه اینکه دستم بهش نرسه
جیمین ریز خندید،غرزدنای هیونگش خیلی کیوت بود
+چیشده مگه؟
با یاد آوری دوباره اون اتفاق ،جنگی به موهای خودش زد سرشو از پشت به مبل کوبید
*اون احمق جلوی من یه دخترو بوسید میفهمی؟؟؟بوسید بعدشم فرارکرد دوروزه از خونه فراریه کم کم باید اعلامیشو بدم اداره جیهوپ، دنبالش بگردن من که نمیخوام بخورمش فقط یه صحبت جدی دارم باهاش
اوه پس اون اسلحه ،قیافه خشن واون رفتار کوبنده چی بود؟مثل اینکه درک بعضی از حرفا کاملا از دید جونگمین وجیمین فرق داشت
+هیونگ شاید من بدونم چرا اون این کارو کرده؟
دستشو از روی صورتش برداشت وبا چشمای قرمز سرخش که نشون از کم خوابی چند روز اخیرش میداد به جیمین نگاه کرد
*چه دلیلی؟
+اوم...خب اون فقط حسودی کرده ،میدونی یونگی هیونگ آدم حریصیه همینم تو دنیای مافیا خاصش کرده یه جورایی تمام توجهت وبرای خودش میخواد
این اواخر اتفاقی افتاده ؟
جونگمین گوشه لباشو به دندون گرفت و کمی فک کرد
دو روز پیش ، دقیقا روز همون شبی که یونگی اون دخترو بوسیده بود
یونگی اومده بود پیشش و همش سعی میکرد جلب توجه کنه حتی ادای گربه ی اغواگرو در میاورد ولی جونگمین به قدری درگیر کارش شده بود که نمیتونست روی هیچ چیزی و هیچ کس تمرکز کنه و یونگی مورد بی توجهی معشوقش قرار گرفت البته خودشم میدونست چقدر جونگمین روی کارش تعصب داره تا تمیز انجامش بده ولی در اون لحظه واقعا دلش توجه میخواست
*هوم انگاری حق باتوعه نگاه به قیافه جدی وسردش نکن خیلی مطیعه
جیمین ابرویی بالا انداخت وبیشتر خودشو تو دل جونگمین جابه جا کرد
+آره اون مطیعه ولی فقط برای تو وهوپی هیونگ
نا خود آگاه لبخندی زد ،آره اون گربه ی چموش و،وحشی فقط به دستای خودش وجیهوپ رام میشد واین روند دوطرفه بود چون خودشم به دست اون دوتا رام میشد وخود واقعیشو فراموش میکرد

شیطان یافرشتهWhere stories live. Discover now