پارت22

3.2K 445 78
                                    

*خب خب خب ما اینجا چی داریم؟آه این خیلی کلیشه ای آگوست دی، بزار بریم سراصل مطلب
همزمان با اتمام حرفش میله داغ وروی پای راست جیهوپ فشارداد
بخاطر سوختن پاش از ته دل فریاد بلندی کشیدکه فقط باعث خنده اصابت مشت جونگمین توی دهنش شد
ازجیهوپ فاصله گرفت ونیم نگاهی به نامجون انداخت، از صورتش خون سرازیر شده بودو چشم چپش بخاطر ضربه شلاق جونگمین ورم کرده بودو یه خط قرمز رنگ ایجادکرد
*من خیلی آدم خشنی نیستم اما...
سمت لوازم روی میزش رفت ودر صندوقچشو بازکرد
*اعتراف میکنم درد دادن به آدما لذت بخش ترین کاریه که توش استعداد دارم و لذتشو میبرم
نوک سوزن وتوی محلول قرمز رنگ فروکردو کلشو وارد آمپول کرد
$هرکاری ...بکنی ...ب...به تهیونگ وکوک خیانت نمیکنم
نیشخندی زد، پوکه خالی وروی زمین انداخت باپاگذاشتن روش، اونو شکست
*شمادوتا عین شیشه خالی زیر پام میمونین که ارزشمند ولی وقتی بدرد نخوره می شکنه
سرشو بالا آوردو نگاهشو بین اون دونفر چرخوند
*یا بهم اطلاعات میدین وکمکم میکنین چیزی که متعلق به منه پس بگیرم یا میمیرین
€من...قسم خوردم به...(سرفه)فرمانده جئون خدمت کنم ...پس مرگ(خنده)به چپمم نیست...میخوای چیکارکنی
حتی نمیتونست تصور کنه جونگمین چقدر از اون خنده و بدترازهمه توهینی که بهش شد خشمگینه
باقدمای سریع وقدرتمندش سمت جیهوپ رفت وآمپول روی گردنش کوبید
€آههههه....عوضی
لیسی به لبش زدو تا آخرین قطره اون مایه روتوی رگاش خالی کر
بدون اینکه سرنگ وبیرون بکشه ازش فاصله گرفت ،تکخندی زدو ازدور نگاش کرد
*این بهت میفهمونه چجوری بامن حرف بزنی افسر احمق، حتی یه قطره این محلول جوری بدنتو میسوزونه که انگار انداختنت توی آتشفشان، ازدرون میسوزونتت انقدر بهم التماس میکنی تا بکشمت اما...من فقط نگاه میکنم (خنده)
ودرسته اون دروغ نمیگفت چون همین الانشم جیهوپ بخاطر بالارفتن یهویی دمای بدنش بیتاب شده بودو تقلا میکرد

_(عطسه)
+کوکا بیا یکم از این سوپ بخور
خودشو روی تخت بالاترکشیدو به کمک جیمین نشست ،اگه دیروز انقدر توی هوای بارونی تمرین نمیکرد حالا اینجوری نمیشد
بینی قرمزشدشو بالا کشید، جیمین یه قاشق ازمحتویات سوپ برداشت واونو فوت کرد، تمام حواس کوک به لبای قلوه ای ودرشتی بودکه با فوت کردن سوپ جلومیومد آه کاش میشد الان بگیرتش توی ّبغلش وتا صبح اون دوتا پاستیل قلبی درشت وبمکه اما حیف، اگه اینکارو میکرد بیبیشم سرما میخوردو کوک اینو نمیخواست
بعد اتمام غذا جیمین کاسه روی روی سینی گذاشت وبا دستمال لباشو پاک کرد
_جیمینا استراحت کن از دیشب تا حالا نخوابیدی باورکن من زود(عطسه)خوب میشم
+آره از عطسه کردنات معلومه درضمن خودم دلم خواست پیشت بمونم آخه تهیونگ از دوروزپیش تا حالا خونه نیومده و یکم حوصلم سر رفته ،واینکه نگرانشم
میگم نکنه ..چیزیش شده باشه؟
آب دهنشو صدا دارقورت دادو توی چشمای عسلی رنگ ولرزون جیمین نگاه کرد، اون چشما توانایی هرکاری وازش میگرفت جوریکه حس میکرد توعالم رویا سیر میکنه
لبخندی زد،دستی به موهاش کشید
_کیوتی من نمیگی اینجوری نگام میکنی سکته میکنم؟نگران نباش اون ددی مافیایی چیزیش نمیشه نگاش نکن پیش منو توناز میکنه، توی کارش خبره و حرفه ایه توفقط کافیه بیرون اسم وی وببری اونوقت میبینی به جز تو کسی توخیابون پیداش نمیشه ،چون ازش میترسن احتمالا درگیر کاریه که تا الان نیومده
+هوم حق باتوعه حالا استراحت کن به نفعته خوب بشی
ریزخندیدو باصدای گرفته باشه ای گفت ،سرشو روی بالش گرم ونرمش گذاشت و یکم بعدش به خواب رفت

شیطان یافرشتهWhere stories live. Discover now