پارت46

2.7K 412 107
                                    

جونگمین چنگی به دیک جیهوپ زد
€آخخخ
یونگی که درحال بستن دکمه های لباسش بود با داد یهویی جیهوپ سرشو بالا آورد و با دیدن صحنه ی روبروش تنهاکاری که کرد خندیدن بود
€آخخ ولش کن جونگمینا غلط کردم
*بار آخرت باشه تو بیمارستان اغوام میکنی
جیهوپ مثل یه پاپی حرف گوش کن سرشو بالا وپایین کرد که جونگمین دیک بیچارشو ول کرد
*میرم پیش جوجم بهتره تنهایی همو بکنین شب به خدمت جفتتون میرسم
آخر حرفش وباحالت نیش داری گفت و رفت
به محض بسته شدن در یونگی نگاهشو از در گرفت وبه جیهوپ داد
#نگفتم توجاهای عمومی انگشتش نکن ؟خوشش نمیاد
جیهوپ چندبار دیگه دیک له شدشو مالید و صورتشو از درد جمع کرد . آره یونگی بایدم بهش میخندید لابد داشت تلافی اون روزی و که جونگمین مجبورش کرد لخت روی کاناپه بخوابه وخودش عین یه نوزاد توبغلش خوابیده بود و درمیاورد
€خب که چی؟حالا چیکار کنم؟نمیتونم تا اداره پنگوئنی راه برم که
یونگی گوشه ی لباشو به دندون گرفت سعی کرد تا حد معمول از خنده جر نخوره وجواب دوست پسر عقیم
شدش وبده
#من میرسونمت
یه تای ابروشو بالا فرستاد
€اوه اونوقت اونجا بگم این مافیاییه آدمکش چه نسبتی باهام داره؟
یونگی باقدمای آهسته سمتش رفت ودرست تو چندسانتی صورتش وایستاد، جونگمین راست میگفت. جیهوپ از نزدیک شکل یه بچه سنجاب به نظر میرسید که لونشو گم کرده
دیگه نتونست صورت جدیشو حفظ کنه پس لبخند لثه ای زدو محکم لپای تپلشو کشید
#اوخ من قربونت برم که انقدر کیوتی
€یااا لپم وکندی خجالت بکش، بعدشم تو خودت یکی ونیاز داری قربون صورت دامپلینگی خودت بره
وبعد اتمام جملش باجفت دستاش محکم لپای درخشان یونگی وکه بهش چشمک میزدن کشید
#هی...خیلی محکم نمیکشی؟
جیهوپ بار دیگه خاصیت کشسانی لپ یونگی وبررسی کردو با بی تفاوتی گفت
€مگه تو دیکم ومیکشی میگم دردم اومد؟
#هنوز نمیدونی اون فرق داره ؟
€(ول کردن وکشیدن دوباره لپ)به هیچ وجه
#چقدرم که بدت میاد
€انقدر کشیدیش قد خرطوم فیل شد
چند لحظه سکوت...
هردو بدون اینکه چیزی بگن بهم خیره شدن ولی کی میدونست که اون صورت آروم و قلب درحال انفجار قراره تا چند لحظه ی دیگه کل بیمارستان وبه اون اتاق بکشونه

یونگی روی زمین نشست وفشار محکمی به پهلوی خودش آورد ،اگه یکم دیگه به خندیدن ادامه میداد حتما همینجا وتوهمین بیمارستان به قتل میرسید
جیهوپ چندبار پشت سرهم مشتشو روی بازو قفسه سینه ی یونگی فرود آورد نمیتونست جلوی خندشو بگیره پس مجبور شد برای تخلیه انرژیش از این روش استفاده کنه
رفته رفته باحس درد روی بازو وسینش، خودشو از زیر دست وپای بی قرار جیهوپ بیرون کشید وتوجاش ایستاد ،تک سرفه ای کرد
#اهم ...فک‌کنم دیگه بهتره خودتو جمع وجور کنی ،تو بیمارستان آبرو برامون نذاشتی
یونگی گفت وتو دلش بازم به قیافه ی بامزش خندید واونو با حالت چهره ودف طوری تنها گذاشت

3ماه بعد:

جیمین:

با احساس جسم گرمی روی شکمم آروم چشمای پف کردم وباز کردم، به محض دیدن اون موجود پشمالو که هدیه ی تهیونگ بهم بود لبخندی زدم واونو توی بغلم گرفتم
+تانی چطوری اومدی روی تخت هوم؟
یونتان زبونشو روی بینی جیمین کشید که باعث لبخندای حلالی شکل معروفش شد
+ببینم اون دوتا کجان؟نکنه باز دارن آشپزخونه رو به فنامیدن؟
چند لحظه جمله ای که به زبون آوردو هضم کرد ،صبرکن !آشپزخونه؟؟نه نه کیک شکلاتی ونوتلاهاش اونجا بودن نمیتونست اون خوراکیای زبون بسته رو بادوتا غول بی شاخ و دم تنها بزاره
آروم از روی تخت پایین اومد و سمت در رفت
اون دونفر باید قبل اینکه جیمین آشپزخونه رو ببینه خودشونو گم و گور میکردن

شیطان یافرشتهWhere stories live. Discover now