پارت18

3.8K 486 57
                                    

میدونست باید بهش زمان بیشتری بده پس سکوت کردو آروم از اتاق بیرون رفت
آهی ازته قلب رنجیدش کشیدو سعی کرد دوباره بخوابه تا شاید اینبار خدا جونشو بگیره
جیمین زیرچشمی تمام حرکات تهیونگ وزیرنظرگرفته بود نمیدونست حالا باید چطور رفتار کنه این از زمانیکه بیهوش بود سخت تربود
هیچ حرفی بینشون ردو بدل نمیشد تا اینکه با کوبیده شدن درو نمایان شدن صورت ترسیده کوک هردو شوکه نگاش کردن
کوک آب دهنشو صدا دار قورت داد،فوری کنار تهیونگ ایستادو سرمش درآورد
جیمین با دیدن رفتارای غیرطبیعی کوک دستشو روی دستش گذاشت تا متوقفش کنه
+داری چیکارمیکنی؟چیشده؟
آروم دست جیمین وکنارزدو به تهیونگ نگاه کرد
_اونا اینجان !میخوان تورو دستگیر کنن حتما یکی جاسوسیمونو کرده
آخر جملشو باخشم غریدو اون دستگاه های لعنتی و ازتهیونگ جداکرد
×چ...چرا نمیذاری ...منو دستگیر‌..‌.
_خواهش میکنم تهیونگ ازاین حرفانزن هیچوقت نمیزارم دستگیرت کنن همین الان دستور میدم زود برگردن پایگاه فهمیدی؟دیگه قرارنیست برای ازدست دادنتون غصه بخورم
ته قلبش بخاطر حرفای کوک لرزید اما هنوزم نمیدونست حس کوک بهش چیه !قبلا مطمئن بودعشقه ولی بعداین چندماه خب ...یکم نسبت به این موضوع شک کرده بود ولی جونگ کوک بعداین قضایا فهمید چقدر تهیونگ ودوست داره و دیوونه وار عاشقشه هرکاری هم میکرد نمیتونست منکر این عشق بشه
_جیمین زود دو دست ماسک و روپوش پزشکی ازکمد بیار
جیمین فوری تاییدکردو سمت کمد کنار اتاق رفت باپیداکردن چیزایی که کوک میخواست سری برشون داشت و اونو دست کوک داد
_بسیارخب جیمین این ماسک وبزن این روپوشم بپوش باید ناشناس بریم خب
×برای چی داری تلاش میکنی ها؟
_فعلا هیچی نگو ته
×اگه من نخوام بیام...
ماسک اکسیژن وروی دهن تهیونگ گذاشت وبندشو محکم کرد
_بزار ازاینجا بریم بیرون افسرجانگ وکه میشناسی اون کمکمون میکنه فقط خواهش میکنم
دستی به موهای مج دارتهیونگ کشید
_کاراشتباهی نکن که گیر بیفتی خب؟من این پتورو میکشم روسرت تا شک نکنن
آهی کشیدو چشماشو بست ،کوک با گرفتن حالت تاییدی تهیونگ ملحفه رو روی سرش کشیدو دست جیمین وگرفت
_بریم

€قربان کمکتون کنم؟
_آره لطفا بیا کمک کن بزاریمش پشت ماشین
€باشه
باکمک جیهوپ تهیونگ وپشت صندلی خوابوندن یکم بعد جیمین وقتی فهمید کسی پشت سرشون نمیاد سمت ماشین اومدو نفس نفس زنان گفت
+کوک...باید عجله کنیم...فک کنم دارن میان اینور
نگاهی به قیافه سرخ شده جیمین انداخت و باشه ای گفت
_جیهوپ تو...
دستاشو توهوا تکون داد
€نگران نباش کوک شی من از اون طرف میرم فک نکنم منو با ماسک بشناسن
دستشو روی شونه جیهوپ گذاشت وبالخند ازش تشکر کرد بعدهمراه جیمین سوار ماشین شدو با بیشترین سرعت ممکن اون محوطه خفقان آور وترک کردن

صدایی ازاعماق قلب شکسته ی معشوقه انقدری بلندبود که هم جیمین وهم کوک وخجالت زده کنه ولی بیشتر این وضعیت برای کوک دردناک بود
ظرف غذای مخصوصی وکه بادستای خودش آماده کرده بود روی میز گذاشت وتلخندی زد
_ببین چی درست کردم مطمئنم دوسش داری

شیطان یافرشتهWhere stories live. Discover now