ژانر=کمی بی دی اس ام/تریسام /درام/هپی اند/امپرگ
خلاصه :جیمین پسر 22ساله که بخاطر گناه نکرده برده ی کیم تهیونگ میشه ،اون هیچ رحمی نداره و همش دنبال شکنجه وتجاوز به جیمینه تا اینکه یه روز جیمین موفق میشه ازدست تهیونگ مافیایی فرارکنه همون موقع که فک می...
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
(جونگمین😊)
#نمیخوام بغلم کنی بکش کنار *آیگو پیشی ملوسم قهرنکن دیگه یونگی اخمی کرد دست جونگمین وازدورش جداکرد #گفتی قراره بهم مرخصی بدی *فقط همین یه بار #نه *ای بابا داری قلبم ومیشکونی بعدگفتن این حرف لباشو جلو داد ،یونگی تک خندی زد #فقط من میدونم توچه پدرسوخته ای هستی *این یعنی آره؟ آهی کشید، چطور میتونست به پسری که با بی رحمی قلبشو دزدیده بود نه بگه میدونست هیچ جایی توی قلب سنگدلش نداره ولی همینکه کنارش بود وبعد سالها خوشحالیشو میدید براش کافی بود #باشه *عالی شد پس عصر میریم شکار میخوام به جیمینم نشون بدم چقدر تواین کار خوبم #به نظرت اونم دوست داره باهات بیاد؟ لبخند جونگمین باشنیدن این حرف محو شد، دوباره جهره سردی به خودش گرفت و اسلحه شکاریشو چک کرد *اون مال منه #ولی عاشق کس دیگه ایه *خفه شووو #فک میکنی عاشقت میشه؟جونگمین به خودت بیا جیمین دوست نداره خشمگین سمت یونگی رفت واسلحرو روی شقیقش گذاشت *منو روانی نکن نمیخوام قاتل بهترین دوستم باشم باخونسردی سرتفنگ وازروی پیشونیش برداشت وبازم به حرفاییکه نقطه به نقطه وجود جونگمین وآتیش میزد ادامه داد #ممکنه یه روزی بگه عاشقته ولی توازکجا میخوای بفهمی حسش واقعیه؟من قبل اینکه دوستت باشم محافظتم کارم محافظت کردن ازتوعه اگه یه وقت تو خلوتتون بهت آسیب بزنه چی *اون اینکارو نمیکنه #اگه کرد چی؟اون وقت میذاری بره؟ روشو ازیونگی گرفت وسمت پنجره بزرگ اتاقش رفت یونگی باقدمای بی صدا وآروم نزدیکش شدو دستشو روی شونش گذاشت #جواب سوالم وندادی این یعنی با حرفم موافقی؟ *سکوت کردن فقط به معنی جواب مثبت نیست #پس چی ؟من یه سوال ساده ازت پرسیدم جونگمین چیکارمیکنی اگه ازپشت بهت خنجر بزنه ؟ پوزخندی زدو نیم نگاهی به یونگی انداخت *معلومه اول اون دوتا رو جلوی چشماش می کشم بعدم خودشو #مطمئنی اینکارو میکنی؟ *آه بس کن مزخرف نگو #میخوام کمکت کنم *من کمکتو نمیخوام فهمیدی ؟ حرفای آخرشو باتن صدای بلندی روبه یونگی گفت ،یونگی با نا امیدی سرشو تکون داد #بله رئیس *لطفا برو بیرون یونگی نمیخوام ابهتت وبه عنوان آگوست دی زیر سوال ببرم #خیلی وقته داری اینکارو میکنی یونگی گفت و از اتاق خارج شد وندید قطره اشکی وکه از چشم جونگمین میریخت
