PT67

631 105 37
                                    

هلوعلیکم

سخنی ندارم. بریم ببینیم ادامه بچگی جیمین چی میشه

____

*ادامه فلش بک به چهارده سالگی جیمین*

پدرش همچنان بدون حرفی پشت فرمون نشسته بود

- من میخوام تا چند ماه دیگه بازنشسته بشم

با شوک از حرف پدرش سرشو بالا گرفت

+ چرا آپا؟

پدرش هنوز جوون بود. حتی موهای سفید زیادی هم نداشت. چرا می خواست بازنشسته بشه؟

- می خوام یکم استراحت کنم. ییرن، خواهرت داره بزرگ میشه یکم احتیاج به جو خانواده داره. یادته که وقتی تو هم ده سالت بود یکم از فضای شرکت فاصله گرفتم؟

سرشو تکون داد

+ یعنی موقته؟

- ممکنه موقت باشه. مهمترین بخشش اینه که میخوام با وظایفت در آینده آشنات کنم

+ ولی آپا من فقط چهارده سالمه

پدرش زیرچشمی نگاهی که جیمین همیشه ازش میترسید رو تحویلش داد

- منم همسن تو بودم شروع کردم جیمین

دوباره سرشو تکون داد و زیرلب "چشم"ی گفت. هیچوقت جرئت نه گفتن به پدرش رو نداشت

طبق چیزهایی که پدرش گفت باید روی کارهای بار و شرکت نظارت می کرد تا زمانی که دوباره هوس برگشتن به کار رو می کرد

پدرش جلوی خیابونی نسبتا شلوغ توقف کرد

- اینجا بزرگترین سرمایه ماست. شعبه اصلی بار. از اینجا شروع می کنم. پیاده شو

سریع کمربندش رو باز کرد و از ماشین پیاده شد

- می دونی که اینجا چقدر بزرگ و معروفه پس میخوام خوب وظایفتو یاد بگیری

بازهم بیصدا سرشو تکون داد. کم کم داشت دلهره می گرفت

- هرروز چندتا متقاضی برای کار میان اینجا و تو باید بررسی کنی چقدر نیروی کار نیاز داری

برای بارمن که یه جورایی نقش معاونش رو داشت سری به نشونه ی سلام تکون داد و وارد دفترش شد و جیمین هم مثل جوجه اردکی پشت سرش اومد

روی صندلی چرمی کوتاه نشست. پدرش چندتا ورقه دستش داد

+ بخونشون و سعی کن به خاطر بسپاری

بعد از حرفش سیگاری آتیش زد و کمی نشست تا دختر جوونی وارد اتاق شد

جیمین بی سر و صدا گوشه اتاق نشسته بود و به مکالمشون گوش میداد

انگاری اون دختر استریپر بود. از مجله و سی دی هایی که بین همکلاسی هاش رد و بدل میشد میدونست چه کاری باید انجام بده. اما جلوی پدرش یکم... ناجور نبود؟

𝑰𝒔 𝑰𝒕 𝒚𝒐𝒐𝒏𝒈𝒊 𝒐𝒓 𝒚𝒐𝒐𝒏𝒋𝒊 Where stories live. Discover now