خب قبل از شروع بگم پارت بعد شرطیه.. ۳۵ تا ووتخیلی دلم میخواست بگم ۴۰ ولی خب من نمیتونم زود زود آپ نکنم
و این که حتما براتون سوال شده که چرا هر روز دارم آپ می کنم
خب ببینید من اولش اومدم تو واتپد روز بعد دیدم ۴۰ تا سین ۳۰ تا کامنت... ذوق کردم دوباره نوشتم دوباره همین بساط. الان سه پارته همین بساطه. هی واسه کامنتا ذوق میکنم و هی آپ می کنم
کاور این پارت خونه ی اون پیری و استایل یونگی و جیمین پارت قبله
و یه چیز دیگه.. دوتا سوال...
ییرن به کی بیشتر میاد.. هوسوک یا ووزی (عضو سونتین)
و این که یکم مومنت سپ بزارم وسط فیک؟ (صرفا جهت حرص جیمین)
سوال هارو جواب بدید. آخر پارت هم اگه خوشتون اومد ووت کنید💙
آها راستی لطفا دیگه سر کلاس دینی هم فیک منو باز نکنید 😅
🏳️🌈💫🏳️🌈💫🏳️🌈💫🏳️🌈💫🏳️🌈💫🏳️🌈
جیمین با حس سنگین تر شدن وزن یونگی توی بغلش با ترس گرفتش. می لرزید و چشم هاش بسته بود. آروم توی بغل جیمین افتاد
با ترس سوار ماشینش کرد و کمربندشو براش بست
حین رانندگی به هوسوک زنگ زد
- هوسوک هر گوری هستی به پدرت بگو بیاد اینجا تا ده دقیقه دیگه نباشی میکشمت
یکی از بادیگارد ها که ارتباط نزدیکی با کوک داشت باهاش سوار ماشین شده بود تا مشکلی پیش نیاد
جیمین با تقریبا دو برابر سرعتی که اومده بود می روند. جوری که حتی بادیگارد کوک هم به جاش چسبیده بود اما خود جیمین..
انقدر مغزش درگیر بود که به سرعت فکر نکنه. به یونگی که روی صندلی کناریش بیهوش شده بود نگاه کرد و لعنتی لای پاهاش کاملا خونی بود و اون پالتو با این که بدنشو میپوشوند ولی صندلی چرم ماشین کاملا قرمز شده بود
با رسیدن به خونه بدون رفتن داخل پارکینگ جلوی در ورودی سالن ایستاد. حیاط چمن کاری شده نابود شد اما جیمین با نگرانی بدون خاموش کردن ماشین یا حتی بستن درهاش سمت یونگی رفت و بلندش کرد
بدون توجه به ییرن که با نگرانی شال بافتی روی شونه اش انداخته بود و با نگرانی بهش نگاه می کرد وارد خونه شد
- برو تو حموم یه سطل آب گرم تمیز بیار. زووود
با دادش وقتشو تلف نکرد و سمت حموم دوئید و جیمینم سریع سمت همونطور که یونگیو تو آغوشش محکم گرفته بود سمت اتاق طبقه بالا رفت
اتاق خودش بیشترین امکاناتو داشت. سریع وارد اتاق شد و یونگیو روی تخت گذاشت. هنوز بیهوش بود اما عرق کرده بود و خون لای پاهاش هر لحظه بیشتر میشد
YOU ARE READING
𝑰𝒔 𝑰𝒕 𝒚𝒐𝒐𝒏𝒈𝒊 𝒐𝒓 𝒚𝒐𝒐𝒏𝒋𝒊
Romanceپارک جیمین برای مین یونگی، تنها دلیلی بود که صبح ها چشم هاشو کنه. براش مهم نبود هر بار بدتر و بیشتر از قبل وجودش ذره ذره خاکستر میشه. باز هم لبخند میزد. چون اون یونگی بود. چون به دنیا اومده بود تا عاشق باشه. عاشق پارک جیمین ❌لطفا لطفا لطفا اگر محدو...