حوصله ندارم حرف بزنم. تکست های آخرش همیشه به فیک مربوطه
❌🔞❌🔞❌🔞❌🔞❌
روی مبل دراز کشیده بود و بی حوصله کانال های تلویزیونو بالا پایین می کرد. جیمین بعد از صبحونه بکهیون رو برد شرکت رو نشونش بده و ییرن هم توی آشپزخونه موچی درست می کرد
با صدای داد و بیداد از بیرون کنجکاو از جاش بلند شد
قبل از این که بتونه ریکشنی نشون بده یه پسر قد بلند کت و شلواری وارد خونه شد
*از در پشتی برید تو پارکینگ خیلی زود
یونگی با صدای دادش تو جاش پرید
*نترسید. چند نفر ناشناس دارن سعی میکنن وارد خونه بشن چون تعدادشون زیاده نمیتونیم جلوشون بایستیم باید از خونه خارج بشیم
ییرن سمت پارکینگ رفت اما یونگی قبل از ییرن رفت طبقه ی بالا تا حیوون خونگیشو برداره
بادیگارد جیمین خواست بیاد دنبالش اما با صدای گلوله یه لحظه وحشت کرد.. فکر نمی کرد کار به اینجا برسه
*یونگی عجله کن
دستشو گرفت و با خودش سمت پارکینگ کشوند اما یونگی نمی تونست درست بدوئه. شکمش هنوز درد می کرد
دست بادیگاردو کشید
+ توروخدا آروم تر نمی تونم سریع بدوئم
پسر نگاهی به جثه ی یونگی کرد و تو یه حرکت انداختش روی شونش و سمت پارکینگ دوئید
یونگی از حرکت ناگهانیش داد خفه ای زد و همین باعث شد جاشون رو تشخیص بدن
قبل از این که حتی بتونن از خونه خارج بشن سه نفر هیکلی سر تا ما مشکی و ماسک وارد خونه شدن
پسر لعنتی فرستاد و یونگیو پشت سرش روی زمین گذاشت و یونگی با کشیدن آستین کتش اونو متوجه پشت سرش کرد
دو نفر دیگه هم پشت سرشون ایستاده بودن و چانیول تنها بادیگاردی بود که سالم مونده بود
سمت یونگی و ییرن رفت که به دیوار چسبیده بودن
*برید طبقه بالا جیمین و چند نفر از افرادش یکم دیگه میرسن تا اون موقع یه جا قایم بشید
هردو سرشو تکون دادن و خواستن سمت راه پله برن که دو نفر راهشونو سد کردن
یونگی ییرنو کشید پشت سرش و برگشت عقب. با صدای زد و خورد به چانیول نگاه کرد که سه نفری کتکش میزدن
دستشو روی دهنش گذاشت اما تا بفهمه چی شده یه نفر با شدت پاپیشو از دستش بیرون کشید و سمت حیاط پرت کرد و همزمان یه نفر با شدت ییرنو سمت خودش کشید و باعث شد دختر ازش جدا بشه
خیلی زود در ورودی باز شد و یونگی فهمید کی برای چی همه ی این کار هارو کرده
تنش لرزید و زانوهاش سست شد و با وحشت خیره به در بود
![](https://img.wattpad.com/cover/237007107-288-k334390.jpg)
YOU ARE READING
𝑰𝒔 𝑰𝒕 𝒚𝒐𝒐𝒏𝒈𝒊 𝒐𝒓 𝒚𝒐𝒐𝒏𝒋𝒊
Romanceپارک جیمین برای مین یونگی، تنها دلیلی بود که صبح ها چشم هاشو کنه. براش مهم نبود هر بار بدتر و بیشتر از قبل وجودش ذره ذره خاکستر میشه. باز هم لبخند میزد. چون اون یونگی بود. چون به دنیا اومده بود تا عاشق باشه. عاشق پارک جیمین ❌لطفا لطفا لطفا اگر محدو...