PT47 Everything about yoongi is pink

1.5K 215 127
                                    


باورم نمیشه یه روز انقدر واسه یه پارت انقدر زحمت بکشم

واسه همین ۷۰۰ و خرده ای کلمه یک ساعت و نیم وقت گذاشتم مغزم جمع نمیشد عذاب وجدان داشتم گفتم چطوری منتظرتون بزارم گفتم یکم بنویسم

آممم میخوام یه فیک نامکوک مین‌یون شروع کنم.. معمایی و جنایی خوبه؟ یا ترسناک؟ یا فانتزی فقط پارت اولشو نوشتم

فیکتونو بخونید زودی دوباره آپ میکنم

🚫⛔🚫⛔🚫⛔🚫⛔🚫

*من حالم خوبه چرا اینو نمیفهمی؟؟

با داد بلندش جیمین عقب رفت و سینی غذارو روی میز گذاشت

- خب باشه مگه من گفتم بدی؟ فقط گفتم شاید گرسنت باشه

ییرن از حرص دستی بین موهاش کشید

*منه احمق حالم خوبه.. گرسنه هم بشم میام پایین میخورم دیگه.. نیازی نیست هر روز صبحونه ناهار شاممو بیاری اینجا

جیمین سرشو تکون داد.. فقط نگران بود یه وقت تنها نباشه و احساس افسردگی نکنه.. هرچند اگه هوسوک وقتی برای تنهایی و فکر و خیال براش میذاشت

با ریز شدن چشم های دختر و نگاه مشکوکش دستشو به نشونه ی تسلیم بالا برد

- باشه دیگه.. من تسلیم.. چرا اینطوری نگاه می کنی؟

با همون چشم های ریز شده اش پرسید

*اصلا تو که همش ور دل منی غذامو واسم میاری کِی آخرین بار یونگیو دیدی؟

یه لحظه مکث کرد و سوالشو با صدای تحلیل رفته جواب داد

- خب.. امروز ظهر واسه ی ناهار؟

*یونگی امروز اصلا پایین نیومد

دست به سینه ایستاد و نگاه بازخواست کننده اشو به جیمین داد جوری که جیمین با اون همه ابهت یه قدم عقب رفت

- خب پس.. احتمالا دیشب یا دیروز واسه شام دی...

*جیمین.. یونگی دیروز هم از اتاقش بیرون نیومده

- ودف خب پس کِی اصلا غذا میخوره؟؟؟!!

با سکوت معنادار ییرن یه لحظه ابروشو بالا انداخت

برای عوض کردن بحث لب هاشو جلو داد و زمزمه کرد

- پریشب دیدمش.. اتاقش سرد بود پیشم خوابید

سرشو مثل بچه های خطاکار پایین انداخت و ییرن میخواست از حرص گریه کنه

*بذار حدس بزنم.. قبل از اونم احتمالا از موقعی که از بیمارستان اومده بود ندیدیش.. صبحم که رفتی شرکت گذاشتیش تو اتاق خودش آره؟

با سکوت جیمین به نشونه ی تایید موهاشو بهم ریخت

*خدایا جیمین بعضی وقت ها میخوام بکشمت.. میخوام با دست های خودم دونه دونه ی اون تار موهای کوفتیتو بکنم و بریزم تو رخت خوابت

با دادش چشم هاشو روی هم فشار داد

- خب ببخشید الان میرم پیشش

*جیمین

برگشت و منتظر بهش نگاه کرد.. چشم هاش پر از اشک بود

*بهش توجه کن.. لطفا.. من هوسوک رو دارم.. دوستام هم هستن.. اما یونگی فقط تورو داره.. تو هم هرشب یا تو اون شرکت کوفتیتی یا هم برمیگردی صبح میری

چند لحظه مکث کرد و درآخر قبل از خروجش از اتاق سرشو تکون داد

سمت اتاق یونگی رفت اما با شنیدن چند تا زمزمه ی آروم ایستاد

_پس گفتی بدنت جدیدا زیاد سرد نشده؟

صدایی نشنید اما چند ثانیه بعد دوباره صدای آشنای جیهوپ به گوشش رسید

_یونگیا.. من و ییرن و جیمین پیشتیم.. دیگه از این حرف ها نزن

یونگی سرشو بالا آورد و با تیله های مشکی براق و غرق اشکش به هوسوک نگاه کرد

+ فقط تو و ییرن..

هوسوک برای فرار از بحث گفت

_داروهاتو برات گرفتم خوبه در کمال خوش شانسی نه‌ زخم و نه خونریزی داخلی ای داشتی.. فقط.. لطفا آرامبخش هاتو بخور

یونگی لبشو به دندون گرفت و سرشو تکون داد. چتری های روی پیشونیش تکون خورد

هوسوک با لبخندی موهاشو بهم ریخت

_شب داریم با رن میریم بیرون تو هم باید بیای

جیمین تصمیم گرفت تا حرفشون تموم میشه ناهار یونگیو براش آماده کنه و ببره براش

خوشبختانه تو آشپزخونه همه چی بود و سریع برگشت

هوسوک تازه از اتاق خارج شده بود

بدون توجه بهش وارد اتاق شد اما با دیدن صورت غرق خواب یونگی و پتوی روش بدجوری خورد تو ذوقش

جلوی تختش نشست و به آرومی بهش خیره شد

رنگ و روش برگشته بود.. لب هاش گلبهی و گونه هاش صورتی روشن بودن

دستی به لپش کشید و یونگی به خاطر آرامبخش های قبلش حتی تکون هم نخورد

جلو رفت و یه بوسه ی کوچیک بین ابروهاش که چین کوچیکی خورده بود کاشت

- چطوری تونستم چند روز ازت دور بمونم؟ از بس احمقم

یونگی واکنشی نشون نداد و فقط اخم کوچولوش که توی هم رفته بود به آرومی باز شد و چهره اش ریلکس شد

جیمین بیخیال غذا شد. اتاق هم دماش خوب بود پس فقط پتوی کنارشو برداشت و از پشت جسم ظریف و کوچولوشو بغل کرد و بازوهاشو دورش حلقه کرد

بودنش بین بازوهاش بهش حس خیلی خوبی میداد. با این که توی مراقب کردن ازش افتضاح عمل کرده بود اما همینم بهش حس تکیه گاه بودن میداد

لب هاشو به لاله ی گوشش نزدیک کرد و آروم زیر گوشش زمزمه کرد

- بین بازوهای من دیگه جات امنه فرشته کوچولوی من

همونجا زیر گوشش بوسه ای زد و نفهمید چطوری خوابش برد

⛔🚫⛔🚫⛔🚫⛔🚫⛔

بعضيا مثه اُدکلن های فيکن بوشون خوبه ولی موندگاری ندارن

☆ Do Not Forget To Vote And Comment

𝑰𝒔 𝑰𝒕 𝒚𝒐𝒐𝒏𝒈𝒊 𝒐𝒓 𝒚𝒐𝒐𝒏𝒋𝒊 Where stories live. Discover now