PT39 jealous

1.6K 230 200
                                    


با صدای سرفه ای از افکارش خارج شد. نگاهشو به ییرن داد

*فردا.. اولین برف ساله

با این جمله توجهش بهش جلب شد

- خب..

*و گفتم شاید بخوای یونگیو یکم ببری بیرون حال و هواش عوض بشه

با تکخند جیمین با تعجب بهش خیره شد

- رن یونگی ازم می ترسه. انتظار داری قبول کنه؟

*آخه.. دیروز داشت باهام حرف میزد. راجب تو گفت

با نگاه کنجکاو جیمین لبشو گاز گرفت

*فکر می کرد ازش متنفر شدی چون دیگه کاری باهاش نداشتی. بهش گفتم جیمین فقط نمی دونه چطوری باید بهت نزدیک شه

اول شوکه شد. اون به خاطر راحتی خود یونگی بهش نزدیک نشد اما.. چی داشت می شنید؟ یونگی همچین فکری می کرد؟

با بخش دوم جمله اش نفس کوتاهی کشید

- کار خوبی کردی اینو بهش گفتی. الان میرم باهاش صحبت کنم

*نه جیمین اوپا

- چی شده؟

*الان داره با هوسوک ناهار می خوره. هوسوک گفت کسی مزاحمشون نشه

ادامه ی جمله اش لبشو جلو داد و چنگی به موهاش زد

جیمین با ناباوری خندید. وات ده فاک؟؟ کسی مزاحمشون نشه؟؟

- چه وضعشه؟ همه امون باید باهم ناهار بخوریم. چه معنی میده کسی ناهارشو تو اتاق بخوره؟

*اما.. اوپا . تو خودت همیشه تو اتاق...

- اون مال وقتیه که کار دارم الان همه هستیم

وقتی نگاه متعجب و گنگ دخترو دید سریع سمت یخچال رفت

- تا من میزو میچینم یونگیو صدا کن بگو می خوای باهم غذا بخورید

* اما‌‌ من که باید برم دانشگاه..

- بدو دیگه الان همه چیزو تنهایی می خورن

سریع ظرف در دارو درآورد و ییرن با کلافگی پوف دیگه ای کشید و سمت راه پله رفت

جیمین حین چیدن میز لب هاشو جلو داد. اصلا هم حسودی نمی کرد فقط همه باید باهم غذا می خوردن همین!

چند دقیقه بعد با صدای خنده ی لطیفی به راه پله ها نگاه کرد

هوسوک داشت چیزی تو گوش یونگی می گفت و باعث خندش شده بود. با حرص به ثانیه شمار ماکرو نگاه کرد و اخمشو تو هم کشید. هرچند که با اخم های ترسناک همیشگیش فرق زیادی داشت

با صدای صندلی به عقب نگاه کرد و دید هوسوک صندلیو براش بیرون کشیده و یونگی با دیدن اون دوباره سرشو پایین انداخته

𝑰𝒔 𝑰𝒕 𝒚𝒐𝒐𝒏𝒈𝒊 𝒐𝒓 𝒚𝒐𝒐𝒏𝒋𝒊 Where stories live. Discover now