:6

1.1K 267 3
                                    

روی بسته‌رو که خوندم نوشته بود پوشک شورتی. واووووو. چه چیزایی تولید میکنن. برا منه مبتدی این عالیه.
ویدئورو دوباره پلی کردم و همگام باهاش همه کارارو انجام دادم. یادم بود که چربش کنم و در آخر شلوارشو دوباره پاش کردم.
البته که کلی بازیگوشی کرد و نمیذاشت شلوار پاش کنم. مدام پاهاشو تکون میداد. با ملایمت پاشو گرفتم و شلوارشو پاش کردم.
میترسیدم فشارش بدم و اذیت شه. خیلی ظریف و کوچولو بود.
پوشک کثیفشو انداختم توی سطل داخل سرویس و بعد به سرعت سراغ کمد رفتم تا لباسم رو عوض کنم.
در همون حین باهاش حرف میزدم که باز بهونه نگیره.
_دلم میخواست حموم کنم ولی تو تنها میشی. دوتایی‌هم نمیتونیم حموم کنیم چون من اصلا بلد نیستم فسقلی‌هایی مثل تورو حموم کنم. پس محبورم به تعویض لباسم بسنده کنم.
بعد از عوض کردن لباسم، لباس های کثیف قبلی رو توی سبدی که برای لباس های کثیف بود انداختم.
وقتی دانشگاه رو تموم و کارم رو شروع کردم خیلی آدم مرتبی نبودم ولی برای اینکه موفق بشی باید مرتب و منظم باشی پس توی این سالها خودم رو به این مدل از زندگی عادت داده بودم.
احتمال می دادم یول گرسنه باشه پس راهمون رو به طرف آشپزخونه کج کردم که شیشه شیرشو بردارم.
شیشه ی شیر آماده شده رو برداشتم که به یول بدم. اما مطمئن نبود براش مشکلی نیست اگر شیری که توی یخچال مونده و سرد شده رو بعد از خواب بخوره؟ پس یه سرچ سریع زدم.
توی مدت سرچ کردنم اطراف آشپزخونه رو گشتم و یه صندلی پیدا کردم که مشخصا مخصوص یول بود.
با وجود اعتراضش گذاشتمش روی صندلی مخصوص.
سریع زد زیر گریه ولی رو بهش گفتم:
_یه کوچولو اینجا بشین. قول میدم زودِ زود شیرت رو آماده کنم.
این جمله رو با وزن و حالت آهنگ خوندن گفتم که انگار توجهش به جمله ام جلب شد و آروم شد.
چه جالب که به حرف ها توجه میکنه. یه جور بامزه ای واکنش داد که انگار متوجه ی حرفم میشه.
برای سریع تر سیر کردن شکم گرسنه اش به اطراف نگاه کردم.
هنوز ذهنم درگیر اون شیشه ی شیر بود.
واقعا خدا رو بابت شک کردنم شکر میکنم. اگر شک نمیکردم و شیر رو بهش میدادم چی؟
فکر اینکه با همین حرکت ساده و تنبلیم باعث میشدم که یول بعدها مشکل معده پیدا کنه یا همین حالا اذیت بشه باعث میشد از خودم نا امید بشم.
جیمین این از تو بعید بود. باید بیشتر احتیاط کنی. تا مدت نامعلومی باید مواظب این کوچولو باشی. با این بی احتیاطیا ممکنه بهش صدمه بزنی.
به خودم یاد آوری کردم که حتما باید کتاب هایی که سفارش دادم بخونم و هیچ کاری رو بدون سرچ و اطمینان انجام ندم.
باید خیلی روی رفتارم دقت میکردم.
میدونستم خیلی از مشکلات ریشش توی بچگی ماست و اصلا قصد نداشتم باعث بشم که توی آینده یول بخاطر عدم اطلاع من مشکلی براش پیش بیاد.
مشخصا اون شیشه شیر توی یخچال پر از شیر خشک بود چون مادر یول اینجا نبود که براش از شیر خودش نگهداره .
از طرفی نمیدونستم که چقدر از آماده کردن اون شیر میگذره ممکن بود با خوردنش مسموم بشه؟ 
سعی کردم دیگه به این موارد فکر نکنم توی آشپزخونه دنبال بسته ی شیر خشک میگشتم ولی توی  دیدرس نبود. 
پس شروع کردم به گشتم کابینت ها تا بالاخره پیداش کردم.
برای درست ‌کردن شیر دستور عمل روی قوطی رو میخوندم
کتری برقی رو روشن کردم تا آب جوش بیاد و تا جوش اومدن آب شیشه ی شیر رو خالی کردم و شستم‌.
بعد از آماده شدنش تکونش دادم تا خوب پودر شیر خشک حل بشه بخاطر گرمای زیاد شیر ترسیدم که یول بسوزه. بنابراین دوباره رفتم سراغ سایتی که پیدا کرده بودم. طبق دستورعمل اون برای چک کردن دمای شیر ازش کمی روی دستم ریختم که دیدم هنوز داغه. 
سایت گفته بود دمای شیر باید ۴۰ باشه که یعنی  نباید خیلی داغ یا خیلی سرد باشه.
فکر کنم برای درست کردن شير خشک باید یه دماسنج بخرم این رو لیست ذهنیم اضافه کردم.
تمام این مدت یول داشت غرغر میکرد و من سعی می‌کردم با حرف زدن حواسش رو پرت کنم جتی دستور ها رو آهنگ مانند میخوندم تا آروم بشه اما اون گاهی توجه میکرد و گاهی به گریه و غرغر هاش به زبونی که نمی‌شناختم ادامه میداد. 
اطرافش راه میرفتم و با حرکات کوچیک باهاش بازی می‌کردم و شیشه ی شیر رو مثل یه اسباب بازی تکون میدادم تا خنک بشه. 
جمله هام رو با لحن های مختلف میگفتم تا شاید توجهش جلب بشه گاهي صدام رو هم عوض می‌کردم.
_الان خنک میشه. داغه زبون یول کوچولو میسوزه. تکونش بدیم زود خنک شه بدیم به یولیمون بخوره. گرسنشه.
انقدر شیشه ی شیر رو تکون دادم تا به دمای متعادلش رسید و تونستم بدمش به یول غرغرو.

Yul Choice Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang