55:

945 201 19
                                    

من یه بار این پارت رو اپ نکرده بودم ؟
واتپد چرا اینطوری میکنه ؟
______________________

جونگهیون حواسش به شرکت بود و ما مجبور بودیم هول هولکی کارها و خریدامونو انجام بدیم.

سر لیست مهمونامون هم کلی بحث کردیم و تهش جونگ کوک با یه رابطه سریع و هات، روی میز کارش توی خونه، حرفشو به کرسی نشوند و طبق خواست اون، همه کارمندهای شرکت رو دعوت کردیم.

انقدر سرمون گرم کار بود که گذر زمان رو حس نکردیم.

و الان...
دو روز مونده به مراسممون، یه جمع کاملا مردونه _من، جونگ کوک، جونگهیون، جیهیون، تهیونگ، سوکجین، وکیل کیم، هوسوک هیونگ، یونگی شی_ توی یه بار جمع و جور از آخرین روزای مجردی ما سه نفر، لذت میبردیم.

موقع خداحافظی جیهیون و تهیونگ منو به طرف خودشون کشیدن و اجازه ندادن با جونگ کوک برم.

جیهیون_این دیگه چه پارتی روزای آخر مجردی‌ای بود؟ مثلا آخرین روزای مجردی هیونگمه. پس اون امشب پیش من میمونه.
جونگ کوک شاکی و با چشمای گرد شده گفت:
_چی؟ یعنی چی آخه؟ میخواییم بریم خونه.

جونگهیون_کی گفته میخواییم بریم خونه؟ همونطور که سوجین امشب خونه هیونگش میمونه و ما هم میریم خونه من تکلیف جیمین هم که مشخصه .

جیهیون و تهیونگ بازوهامو گرفتن و کشیدنم عقب و جونگهیون و هوسوک هیونگ، بازوهای جونگ کوک رو.

بقیه هم بخاطر خستگی، با تاکسی به خونه‌هاشون رفتن.

من و جونگ کوک با تعجب و ناراحتی به هم نگاه می کردیم و با چشمامون با هم حرف میزدیم.

توی یه لحظه خودمون رو آزاد کردیم و به طرف هم دوییدیم. دستای من دو طرف صورت کوک و دستای کوک، دور کمرم حلقه شد و یه بوسه سریع و با دلتنگی رو شروع کردیم و این کارمون باعث هو کشیدن بقیه شد.

هوسوک هیونگ_اووووو مِن در این حد؟؟ یه شبه فقط.

لبامون از هم جدا شدن و نقطه اتصالمون پیشونیمون بود.

جونگ کوک_هیونگ یک ساعت درویش عذابه. چه برسه یه شب تا صبح.

جونگهیون_من و سوجین انقدر لوس نیستیم. بسه دیگه. یه جوری رفتار می کنید انگار یه سال قراره دورتون کنیم.

جیهیون_هیونگ یعنی تو نمیخوای توی روزای آخر مجردیت، حداقل یه شبشو با ما باشی؟

با بی میلی و دو دلی نگاهمو بین تهیونگ، جیهیون و جونگ کوک چرخوندم و بیشتر توی بغل کوک فرو رفتم.

جیهیون و تهیونگ با این کارم، نگاهی با هم رد و بدل کردن و بعد با زور از جونگ کوک جدام کردن.

جونگهیون و هوسوک هیونگ هم، جونگ کوک رو توی ماشین هول دادن و درو قفل کردن.
به اجبار سوار ماشین تهیونگ شدم و راننده ماشین رو به حرکت درآورد.

Yul Choice Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt