45:

1.1K 260 51
                                    


برای شام جونگ کوک گوشت کباب کرد و من لیمو ترش حلقه کردم که با گوشت بخورم. کلا عاشق چیزای ترش هستم.
یه حلقه برداشتم و دولا کردم و وسطشو مک زدم. هومی از لذت کشیدم و یه حلقه لیمو به طرف کوک گرفتم.
جونگ کوک_لیمو ترشه یا شیرین؟
سعی کردم شیطنتمو پنهان کنم.
_لیموئه دیگه. بخور.
مچ دستی که لیموی دهنیم توش بود، گرفت و به طرف دهنش برد. یکم از همونجایی که خورده بودم، خورد و با جمع شدن صورتش و ادای گریه کردنش، قهقهه من هوا رفت.
جونگ کوک_آخه اینا چیه میخوری؟ فشارت میفته.
_نمیفته. من چیزای ترش دوس دارم.
یه تیکه گوشت توی بشقابم گذاشت.
جونگ کوک_حداقل بریز روی این بخور. خالی نخور.
سرشو چرخوند و با دیدن یول که مثل من با لذت داشت لیمو ترش میخورد، چند ثانیه مکث کرد. بعد کف دستشو به پیشونیش کوبید.
_ذائقشم به تو رفته. حالش بد بشه من میدونم با تو جیمینا.
_حالش بد نمیشه. عادت داره. از یک سالگیش لیمو ترش میدادم بهش. عاشقشه. تازشم ویتامین ث داره و برای جلوگیری از سرماخوردگی مفیده.
کمی با تفکر به یول و گوروم نگاه کرد و بعد گفت:
_نظرت چیه یه سگ دیگه بگیریم که بتونه مواظب یول باشه؟
_گوروم که هست.
سرشو به دو طرف تکون داد و گوشتای توی ماهیتابه رو جابجا کرد.
جونگ کوک_نه. گوروم هم سنش زیاد شده. هم اینکه جثه و نژادش مناسب مواظبت از یول نیست.
یه تیکه گوشت توی دهن کوک گذاشتم.
_یعنی میخوای سگ بزرگ بگیری؟ چه نژادی مثلا؟
_مثلا.... دوبرمن؟
_ولی ما نمیتونیم توی خونه نگهش داریم کوک. صبح تا ظهر نیستیم.
_از اونجایی که میخوام توله بگیرم، چند ماه باید توی مرکز آموزشی بمونه. بعدم میتونیم صبح تا ظهر بذاریمش توی مرکز نگهداری پت. تابستون هم که تعطیله و دائم پیشمونه.
_یول نمیترسه از نژاد دوبرمن؟ بپرسیم ازش.
جونگ کوک_حرف میزنیم باهاش. اونجوری وقتی میاییم همچین جاهایی برای کمپ خیالم راحت تره.
با کلافگی بخاطر حساسیتای بی موردش چشمامو چرخوندم.
_آهههههه بس کن این نگرانیاتو.

یول بعد از شام، توی اون تاریکی هنوز هم دست از شیطنت برنمی‌داشت. ولی حالا بالاخره بعد از کلی بدو بدو و به قول خودش "اکتشاف" بالاخره خوابیده بود‌. طبق عادت همیشگی بعد از خوابیدن یول، قرار بود نوشیدنی بخوریم. پس من نشسته بودم و کوک رفته بود که از توی ماشین سوجو بیاره. من نمیدونم دقیقا کجا میذارتشون که من جا سازش رو پیدا نمیکنم!؟
جونگ کوک با دو بطری توی دستش نشست و من قبل از اینکه هر کاری بکنه، برای راحتی بیشترم بهش لم دادم.
با تعجب از تعداد بطری ها که کم تر از همیشه بود پرسیدم:
_فقط دو تا بطری؟
_آره. چون خطرناک شدی فقط دو تا بطری.
_الان من خطرناک شدم؟ یادت رفته حرفای خودت رو؟
_باشه قبول. من خطرناک بودم. ولی خودت فکر کن...من خطرناک.... تو شیطون و خطرناک.... یول هم توی چادر خوابه. پس پسر خوبی باش و فقط سوجوتو بخور.
_ولی من سوجوی بیشتری میخوام.
با لبای آویزون نگاهمو ازش گرفتم و در بطریمو باز کردم.

Yul Choice Where stories live. Discover now