29:

1K 246 44
                                    


تلویزیونو روشن کرد و صداشو کم که مزاحم درس یول نشه. زیر گوشم آروم پرسید:
_بدن دردت بهتر شد؟
کتاب یول رو بی دلیل ورق زدم که بهش نگاه نکنم. چون زیادی نزدیکم نشسته بود.
_آره خوبم. ممنون بابت قرص.
_فردا میریم باشگاه. گفتی دوس داری بوکس کار کنی.
_البته مجبورم کردی. ترجیح دادم جای اینکه هر روز بدن درد باشم، بوکس رو انتخاب کنم.
بازوهامو بین انگشتاش فشرد.
_بوکس خوبه. عضلات دستت قوی میشه.
بی حواس برگشتم به طرفش.
_ولی من دوس ندارم انقدر مثل تو گنده بشم.
_نگران نباش. منم دوس ندارم تو مثل من گنده بشی. باید همینجوری کوچولو موچولو بمونی. فقط یکم عضلاتت قوی میشه و روی فرم میاد.
نگاهمو به سختی از لباش کندم و سرمو به طرف کتاب توی دستم چرخوندم. لعنت به خال زیر لبش که نگاهمو میخکوب میکنه.
_هوم. اونجوری خوبه. باید یول رو هم ببریم.
انگشتاشو لای موهام حس کردم.
_یول که از خداشه بیاد. موهاتو کوتاه نمیکنی؟
سرمو تکون ندادم که انگشتای کشیدش بیشتر لای موهام چرخ بزنن.
_چرا؟ خیلی بلند شدن؟
_بلند که خوبه. چون هیچوقت نذاشتی این اندازه بشن پرسیدم.
_نه میخوام بذارم بلند بشن.
انگشتاش سر خوردن پشت گردنم.
_ریشه موهات در اومده. رنگ هم نمیخوای بکنی؟
سرمو یکم به طرفش چرخوندم ولی به صورتش نگاه نکردم.
_میرم مشکیشون میکنم.
دستشو روی پشتی مبل، پشت سرم گذاشت.
_میخوام موهامو رنگ کنم. تجربه جالبی میشه. مثل تو بلند بشن بعد رنگ کنم.
یول_میخوای موهاتو رنگ کنی بابا؟
دستشو از پشتم برداشت و به طرف یول، که روی کوسن روی زمین جلوی میز نشسته بود، خم شد.
_آره. دوس داری بابا موهاشو رنگ کنه؟
با هیجان دستاشو بهم کوبوند:
_آره. موهاتو آبی کن بابا. لطفا. یا بنفش.
با مهربونی لبخند زد و موهای پسرشو بهم ریخت.
_هر چی یولیِ بابا بگه. آبی یا بنفششون میکنم.

کیم سوکجین، وکیل حقوقی شرکت، یک ساعت قبل از شام رسید و با آقا و خانم جئون صحبت کرد.
برخلاف انتظار هممون، آدم شوخ طبعی بود و گفت 'اگر قصد داشتن که فندق کوچولوی دایی رو از بین ببرن، با وجهه اژدها طورش روبرو میشدن. چیزی که اصلا دلشون نمیخواست ببیننش.'
یول سرِ شام خیلی آب میخورد. هم نگران شدم هم متعجب. یول هیچوقت انقدر زیاد با غذاش آب نمیخورد.
زیر گوشش آروم گفتم:
_یول؟ چیزی شده؟ غذاتو دوس نداری؟
سری به دو طرف تکون داد.
یول_نه دوس دارم. خوشمزس.
_پس چرا انقدر زیاد آب میخوری؟ دل درد میگیری.
با ناراحتی بهم نگاه کرد.
_گلوم درد میکنه هیونگ.
نگران دمای بدنشو چک کردم. متعادل بود.
_از کی گلو دردی؟ چرا بهم نگفتی؟
جونگ کوک_چی شده؟
_گلو درده.
خانم جئون_از این سوپ بخور. گرمه. گلو دردتو بهتر میکنه.
یکم براش سوپ کشیدم و جلوش گذاشتم.
جونگ کوک_اگه تا فردا بهتر نشدی میریم دکتر.
لیوان آب رو از جلوش برداشتم.
_آب سرد نخور. بدتر میشه گلوت. بعد از شام بهت آبلیمو عسل میدم.
سری تکون داد و از سوپش خورد.
_فقط گلو دردی؟
یول_نه. دیشب به سختی نفس میکشیدم توی خواب.
با نگرانی زل زدم بهش.
جونگ کوک_جیمین زنگ بزن هوسوک هیونگ ببین فردا چه ساعتی وقت داره ببریمش؟
_باشه.
گوشیمو از جیبم درآوردم تا با هوسوک هیونگ، پزشک خانوادگی جئون، صحبت کنم.
آقای جئون_شامتونو بخورید. بعد از شام باهاش تماس میگیرم.
گوشیمو روی میز گذاشتم و شاممو تموم کردم.

Yul Choice Where stories live. Discover now