48:

1.2K 252 29
                                    

بعد از ناهار به شکل عجیبی جونگ کوک همه کارهام رو به بقیه محول کرد و باز هم مثل دفعه قبل، تمام مدت منو با کارهای متفرقه توی اتاقش نگه داشت.

مطمئنن اگر میدونستم اینجوری قراره بیکار بشم، یکم از کارها رو کنار میذاشتم تا برم و خودم یول رو بیارم به  شرکت. حالا هم که داشتم به ماجرا فکر میکردم دیگه انقدرها نگران نبودم.

سوجین و جونگهیون هردوتاشون ادم های بالغی بودند. از طرفی یول هم بلد بود مراقب خودش باشه.

میشه گفت بعد از رفتن جونگهیون، جونگ کوک انگار بهم مرخصی داد. ولی منو توی اتاقش حبس کرد.
گرچه منم از نگاه کردن به صورت جذابش وقتی روی
کارها تمرکز میکرد لذت می بردم.
اتفاق عجیبی که افتاد این بود که وقتی یکبار سعی کردم مثل دفعه های قبل روی پاش بشینم، به شکل عجیبی سریع بلند شد و یه دلیل برای فرار کردن از اتاق پیدا کرد.

از بعد از خوردن ناهار، جونگ کوک کار میکرد و من
استراحت میکردم.
گرچه وقتی به اینکه بیخود منو توی اتاقش نگه داشته
اعتراض میکردم میگفت بیخود نیست و دارم روحیه اش رو برای سخت کار کردن افزایش میدم.

به هر حال تا عصر توی شرکت مشغول بودیم. یا بهتره
بگم اون مشغول بود و من فقط استراحت کردم و بالاخره بعد از یه تماس با جونگهیون، برای مطمئن شدن از حال جونگ کوک اعلام کرد فعالیت کاری برای امروز کافیه و بهتره بریم خونه.

با این حرف اجازه خروج از اتاق برام صادر شد.
گرچه تمام مسیر کوتاه از دفتر جونگ کوک تا دفتر خودم  رو زیر اسکورت و پوشش محافظتی جونگ کوک، که مثل  یه بادیگارد درست پشت سرم حرکت می کرد طی کردم.

تمام مدت سنگینی نگاهش رو روی خودم حس می کردم  و این جدا از گرم کردن وجودم، کمی بهم استرس میداد.

وقتی به اتاقم رسیدم مثل همیشه وسایل رو جمع کردم و پرونده ها و نت هایی که از جلسات امروز نوشته بودم رو هم برداشتم تا امشب با جونگ کوک در مورد جلسه ی صبح، که حواسش درست سرجاش نبود، حرف بزنم و به این بهونه با روش های خودم ازش در مورد دلیل حال بدش بپرسم .

وقتی زیپ کیفمو بستم، سمت پالتوم رفتم که دستی قبل از من اون رو برداشت. جونگ کوک پالتو رو از شونه نگهداشته بود و بهم نگاه میکرد و منتظر بود تا من بپوشم.
یکی از دست هام رو وارد آستین کردم و چرخیدم و بهش پشت کردم تا دست دیگه ام رو وارد آستین کنم، که لبای خیسش درست پشت گردنم، جایی که همیشه با نوازش دستش گرم میکرد، قرار گرفت و اینبار با بوسه گرمم کرد.

بعد به آرومی منو چرخوند .تقریبا به خاطر حس خوب لبهاش ثابت مونده بودم و اجازه دادم هر کاری که دوست داره باهام انجام بده.
اون به ظاهر مشغول مرتب کردن پالتو توی تنم بود و من
از رد نوازش دست هاش روی بدنم، سرمای استرس
لحظات قبل رو کامال از یاد بردم.
بعد از بسته شدن تمام دکمه ها، وقتی که تنم از رد دست های جونگ کوک میسوخت، وقتی  رضایت داد تا دور بشه قبل از اون بوسه سطحیای بینمون رد و بدل شد‌.

Yul Choice Where stories live. Discover now