11:

1.1K 255 10
                                    

به همین زودی اولین روز نگهداری یول تموم شد. نصفه روز قبل که حساب نمیشه. میشه؟

فقط گریه‌ی طولانیش نگرانم کرد. شاید باید دربارش سرچ کنم. یا با کوک صحبت کنم؟

با سر و صدای یول چشامو باز کردم. با دستاش پاهاشو گرفته بود و با خودش بازی میکرد. گرسنه نیست که انقد شارژه؟ لبخندی زدم و به سمتش چرخیدم.

همونجور که پاهاشو با دستاش نگه داشته بود، تعادلشو از دست داد و به پهلو شد.

چشمش به چشمای باز و لبخندم افتاد با ذوق و به سختی سر جاش نشست و دستاشو طرفم دراز کرد.
بلند شدم و با احتیاط بغلش کردم.

_صبحت بخیر یول کوچولو. چه زود بیدار شدی امروز. خوب خوابیدی؟

شروع کرد دست زدن و صدا درآوردن. گونشو بوسیدم و زیراندازشو روی تخت گذاشتم و وسایل تعویض پوشکشو کنارش گذاشتم.

با حوله کوچیکش توی سرویس اتاق رفتم و قبل اینکه پوشکشو باز کنم، یول به بغل صورتمو شستم. بعد از شستنش حولشو دورش پیچیدم و سریع پوشکش کردم که یخ نکنه.

_زودی پوشکت کنیم بریم صبحانه بخوریم.

خواستم جورابشو بردارم که تقه ای به در اتاق خورد و جونگ کوک اومد داخل. با دیدن یول لبخندی زد و کنارش نشست.

_صبح بخیر. سر دردت بهتر شد؟

بینیشو به بینی یول کشید و جوابمو داد:
_صبح بخیر. آره خوب شده. مرسی.

نوک بینی یول رو بوسید:
_صبحت بخیر پسرم. یول کوچولوی بابا. فرنی برات درس کردم صبحانه بخوری.

همونطور که جونگ کوک با یول صحبت می کرد به سرعت جوراب های یول رو پاش کردم. بعد جونگ کوک یول رو بغل کرد تا لباس تنش کنه‌. 

همونطور ریز ریز قربون صدقه ی یول میرفت و لباس تنش می کرد و ناخواسته با حرف هاش باعث لبخند من می شد.

بعد از تموم شدن کار لباس های یول، جونگ کوک همونطور که اون رو توی آغوشش داشت به آشپز خونه رفت و منم دنبالشون رفتم و از پشت برای یول که سرش رو روی شونه ی پدرش گذاشته بود و به من نگاه می‌کرد شکلک در می آوردم و یول با خنده هاش جوابمو میداد.

با ورودمون به آشپز خونه جونگ کوک یول رو بدون شستن صورتش پشت صندلی مخصوص گذاشت.

با تعجب ازش پرسیدم:
_صورت یول رو نمیشوری؟

جونگ کوک با تکون دادن سرش رد کرد و برام توضیح داد: 
_یول از خیس شدن خوشش نمیاد.  

با یاد آوری روز قبل میتونستم حرفش رو تائید کنم. 
جونگ کوک یکم فرنی رو توی ظرف مخصوص یول ریخت و جلوش گذاشت. بعد طرف دیکه ی میز که از قبل چیده شده بود نشست و بعد از مطمئن شدن از اینکه یول فرنی رو میخوره مشغول صبحانه ی خودش شد. 

Yul Choice Where stories live. Discover now