54

935 203 17
                                    


توی شرکت توی اتاق جونگ کوک راه میرفتم و از شدت استرس دائم آب میخوردم.
امروز دادگاه بود و جونگ کوک دیروز با وکیل کیم دربارش جلسه داشت و به این نتیجه رسیده بودن که اگه خودِ جونگ کوک حضور داشته باشه خیلی بهتره.
وکیل کیم مطمئنمون کرد که در هر صورت برگ برنده با جونگ کوکه. چون اونا بخاطر هول دادن من توی رودخونه ازش شکایت کرده بودن و میتونستن بگن آدم خطرناک و بی ثباتیه. آقای کیم حتی اون آقا رو که با ما اونجا بود و اون زن رو دیده بود، پیدا کرده بود که به عنوان شاهد بره دادگاه. ولی جونگ کوک اجازه نداد خودم برم.
با نگاهی به ساعت نفسمو آه مانند بیرون دادم. خیلی وقت پیش باید تموم میشد و جونگ کوک قرار بود به محض گرفتن گوشیش باهام تماس بگیره.
دستامو به میزش تکیه دادم و چند تا نفس عمیق کشیدم ولی بازم آروم نشدم.
چاره ای برای آروم کردن خودم جز پیگیر شدن نمیدیدم. بنابراین گوشیمو برداشتم که باهاش تماس بگیرم.
با اولین بوقی که خورد، صدای گوشیشو از پشت در شنیدم. گوشیمو روی میز انداختم و بی طاقت به طرف در رفتم و بازش کردم.
و با جونگ کوکی روبرو شدم که خوشحال بود. چشماش برق میزد و یه آبنبات چوبی دستش بود.
دستامو ناباورانه جلوی دهنم گرفتم و کوک، آبنبات رو به طرفم گرفت.
جونگ کوک_شیرینی موفقیتمون.
با ذوق پریدم بغلش و پاهامو دور کمرش حلقه کردم. دستاش که زیر باسنم محکم شد، تمام صورتشو بوسه بارون کردم.
بالاخره لبامو با لباش گیر انداخت و وارد اتاق شد. درو با پاش بست و روی کاناپه اتاقش، روم خیمه زد.
لباش که به طرف گردنم رفت گفتم:
_نیم ساعت دیگه یه جلسه مهم داریم. تو که نمیخوای کاری کنی جفتمون دیر کنیم؟
دکمه اول پیراهنمو باز کرد و ترقوم رو مک زد. از کبود شدنش که مطمئن شد، ولم کرد و دکممو دوباره بست.
جونگ کوک_هیچ بهونه‌ای رو امشب قبول نمیکنم. حتی وجود یول رو.
با لبخند لبامو زیر دندونم کشیدم که با مک محکمی لبامو از حصار دندونام آزاد کرد.
_فکر کنم قبلا بهت گفتم. که فقط من حق گاز گرفتنشونو دارم جیمین شی درسته؟
بوسه کوتاهی روی چونش زدم.
_پاشو دیگه. باید بریم اتاق جلسه. بعدش باید برام تعریف کنی کامل که چی شد؟
از روم بلند شد و به طرف میزش رفت.
_مهم اینه که دادگاه رو بردیم. بی خیال بقیه اتفاقا. جلسه درباره این پروژس؟
بلند شدم و حین مرتب کردن پیراهنم، با نگاهی به پرونده توی دستش گفتم:
_آره همینه. منشی لی موضوع جلسه‌رو پرینت گرفته. نیاز به اصل پرونده نیست.
پرونده رو باز کرد و گفت:
_چقدر وقت داریم تا جلسه؟
_ده دقیقه.
_پس بریم. بعد از جلسه صحبت میکنیم دربارش.

مثل همیشه کنار جونگ کوک نشستم. ولی از اونجایی که این پروژه برام جالب بود، تقریبا تمام اطلاعاتشو بلعیده بودم و نیازی به نت برداری نداشتم.
جونگ کوک برعکس من، تمام تمرکزش روی جلسه بود و این باعث شد شیطنت توی نگاهم برق بزنه.
با کمی فکر، یادم اومد که اون قول داده بود به محض خروج از دادگاه بهم زنگ بزنه. اما گذاشته بود من توی استرس بمونم. اون به یه تنبیه نیاز داشت...
به جونگ کوک نگاهی انداختم و با دیدن اینکه تکیه داده به صندلیش و متمرکز روی حرفای مسئول بخش حسابداریه، کفشمو در آوردم و از زیر میز، از ساق پا تا وسط پاهای جونگ کوک رو طی کردم و شاهد پریدنش بودم.
با تعجب نگاهی بهم انداخت که بدجنسانه ابرو بالا انداختم و با انگشتای پام، به دیکش فشاری وارد کردم که سرشو تکیه داد به صندلیش و دهنش باز شد برای ناله. ولی به موقع تونست جلوی نالشو بگیره و من دستامو جلوی صورتم بهم قفل کردم و سرمو با لبخند و شیطنت پایین انداختم.
دیگه تمرکزش روی جلسه نبود و سوالات رو فقط با آره یا نه جواب میداد و سعی داشت زودتر جلسه‌رو تموم کنه.
سعی کرد با دستش پامو ثابت نگه داره. ولی اون یکی پامو جایگزین کردم و کوک کاملا تسلیم شد.

Yul Choice Where stories live. Discover now