22:

1.3K 258 34
                                    


با صدای تق تق و تکون کم ماشین چشمامو باز کردم. صندلیمو صاف کردم و اطرافو چک کردم. توی یه محوطه ساحلی کنار یه رستوران کلبه مانند بودیم. 
کاپشن جونگ کوک رو برداشتم و پیاده شدم. از خوب بودن هوا که مطمئن شدم، کاپشن رو روی صندلی انداختم و درو آروم بستم. چون یول هنوز خواب بود. 
با دیدن جونگ کوک که با کمک دو نفر دیگه داشت کانکس رو به عقب ماشین وصل میکرد به طرفشون رفتم. متوجه من که شد گفت: 
_خوب خوابیدی؟ یول هنوز خوابه؟ 
دستامو توی هم گره زدم و به طرف بالا کشیدم. 
_آره خوابه هنوز. 
با دستاش پایین لباسمو با اخم نگه داشت و زیر گوشم غر زد: 
_چقد بگم این ورزشاتو که عین گربه خودتو کش و قوس میدی جلوی دیگران انجام نده؟ 
با خنده دستاشو از لباسم جدا کردم. 
_خب تو ماشین نشستم بدنم خسته شده. 
_برو یه جای خلوت. نه اینجا جلوی دیگران. 
لبامو جلو دادم: 
_باشه غرغرو. 
به در عقب ماشین تکیه دادم که شیشه پایین اومد. برگشتم و با دیدن قیافه ژولیده یول خندیدم. 
_چیمی هیونگ. صدای چیه؟ 
جونگ کوک_یول کوچولو. چیمی نیست. جیمینه. 
چشم غره ای به جونگ کوک رفتم و با دست موهای یولی رو مرتب کردم. 
_دارن کانکس وصل میکنن به ماشین. 
گوروم رو دوباره از باکسش در آورد و توی بغلش نگه داشت. 
_رسیدیم؟
با ابرو به طرف دریا اشاره کردم.
_صدای دریا رو نمیشنوی؟ 
سرشو از شیشه بیرون آورد و با ذوق اطرافو چک کرد. 
جونگ کوک_جیمین بشین تو ماشین. تموم شد. 
بی حرف داخل ماشین نشستم و جونگ کوک بعد از تشکر و پرداخت هزینه سوار شد. روی چمن های نزدیک جنگلِ کنار ساحل نگه داشت و ماشینو خاموش کرد. 
جونگ کوک_خیلی خب. میتونید پیاده شید. رسیدیم. 
یول اولین نفر با ذوق پیاده شد و با گوروم به طرف دریا دویید. با لبخند با نگاهم دنبالش کردم.
جونگ کوک_زیاد دریا نیاوردمش. خوشحالم که الان اینکارو کردم. دیدن ذوقش حالمو خوب میکنه. 
_دفعه دیگه ببریمش کمپ جنگلی؟
با شک گفت: 
_کمپ جنگلی؟
_آره.
نگاه نگرانشو داد بهم: 
_خطرناک نیست؟ 
چشمامو کلافه چرخوندم. 
_جونگ کوک این همه آدم میرن جنگل و کمپ میزنن. نمیریم اکتشاف که. میریم به یه منطقه محافظت شده. چه خطری داره آخه؟ تازه من و توام هستیم حواسمون هست. 
سری تکون داد و درو باز کرد: 
_پیاده شو یکم خستگی در کنیم. دو ساعت دیگه وقت شامه. 
کفشامو با صندل عوض کردم. چون واقعا سخته که روی شن با کفش راه رفت. صندلای یول رو هم برداشتم. چون میدیدم که شن رفته توی کفشش و کلافش کرده. 
پیاده شدم و به طرفش رفتم. 
_دونسنگ کوچولو بیا اینجا. 
جلوم که ایستاد، روی زانو نشستم و کفش و جورابشو درآوردم. 
_توی لیستت صندل نوشته بودی ولی الان انقد ذوق زده شدی که یادت رفت کفشتو عوض کنی. 
صندل ها رو که پاش کردم گونم بوسیده شد. 
_مرسی هیونگ کوچولو. 
بدو بدو به طرف دریا رفت. 
جونگ کوک_جیمین میشه یه لحظه بیای؟ 
کفشای یول رو داخل ماشین گذاشتم و به طرف جونگ کوک رفتم که با سایه بون کانکس درگیر بود. 
جونگ کوک_اینجارو نگه دار محکمش کنم. 
میله رو محکم نگه داشتم تا جونگ کوک وصلش کنه. کارش که تموم شد گفت: 
_داخل کانکس دستشویی و سینک ظرفشویی هست. ولی مسئولش گفت اگر سختمون بود میتونیم از امکانات متل استفاده کنیم. حمام نداره و مطمئنا نمیتونیم سه روز بدون حمام بمونیم. خصوصا من. 
_یخچال داره؟ یه سری چیزا رو باید داخل یخچال بذاریم. 
_آره. بیا. 
سبد و پاکتای خرید رو برداشتیم و داخل کانکس رفتیم. 
یه تخت یک نفره بزرگ که میشد دو نفر روش بخوابن کنار پنجره بود. طرف دیگه ی تخت یه در کوچیک که احتمالا دستشویی بود قرار داشت و پایین تخت یه میز و صندلی دو نفره. روبروش سینک ظرفشویی و کنارش یه یخچال کوچیک و کابینت که روش یه گاز صفحه‌ای دو شعله بود. یه کمد کوچیک هم بود که داخلش میز و صندلی تاشو بود. 
خب.... با این وضعیتی که میبینم فکر کنم باید توی ماشین بخوابم. 
خریدامونو جا دادیم و میز و صندلی تاشو رو برداشتیم که زیر سایه بون کانکس بذاریم. 
جونگ کوک داخل ظرف مخصوص آتیش درست کرد و تصمیم گرفتیم برای شام، هات داگ و نودل درست کنیم.

Yul Choice Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz