47:

1.1K 254 48
                                    

جونگهیون_اهم.... من هنوز اینجام!!!

من و جونگ کوک با صدای جونگهیون یکم فاصله گرفتیم.
البته نمی تونستیم خیلی هم فاصله بگیریم وقتی کوک قبل از نشستن، صندلی هامون رو بهم نزدیک کرده بود.

جونگهیون_مثل بچه ها دارید دعوا می کنید؟ میشه بهم بگید شما دقیقا چه مشکلی با هم دارید؟ از اول جلسه همش داشتید توجه همه رو جلب می کردید. جونگ کوک که رسما داشت با تکون دادن پاش میز رو میلرزوند. حالا معلوم نیست چی شده که جیمین هم رفتار های عجیب از خودش نشون میده؟!

لب و دهن کوک آویزون شد. یه نگاه پر از حرص و طلبکار جوری که انگار همه چیز تقصیر منه بهم انداخت که واقعا جا خوردم.
با عصبانیت ولی آروم بهش گفتم:
_بهم نمیگی دقیقا چته! درست و حسابی بهم توجه نمی کنی. توی چشمام نگاه نمی کنی. حواسمو پرت می کنی و دستمو که به زور می گیری روی پات نگه می داری و نمیذاری نت بنویسم. حالل این نگاه طلبکارت چی میگه جئون جونگ کوک؟

وقتی با عصبانیت بهش غر میرفتم چشم هاش که بالاخره برای اولین بار در طول اون روز درست به صورتم نگاه کرد، روی لب هام نشست و بعد چیزی توی نگاهش تغییر کرد.
منتظر جواب بودم اما نگاه اون اونقدر تشنه بود که چشم از لبام برنمی داشت. قرار نبود تا حرف نزده چیزی که می خواد رو دریافت کنه. از طرفی جونگهیون اینجا بود.

اینها همه افکار من بودن. اما واقعیتی که واضح بود، این بود که چیزی نبود که بتونه توجهم رو به هرچیز دیگه ای جز خرگوش روبروم جلب کنه.
جونگ کوک بی اینکه حرفی برای دفاع از خودش بزنه
کمی جلو اومد و من ناخواسته به سمتش کشیده می شدم.
که اینبار دست جونگهیون روی شونهم نشست و باعث شد توی جام بپرم و به خودم بیام. بالا فاصله عقب کشیدم و نگاه جفتمون به طرف جونگهیون برگشت.

جونگهیون_واو شما واقعا یه چیزیتون هست!

بعد از چند دقیقه ی معذب کننده یهو چشماش برق عجیبی زد و به جونگ کوک خیره موند.

خیلی ناگهانی صدای برخورد چیزی توجهم رو از اتصال
عجیب چشم های جونگ کوک و جونگهیون پرت کرد و با جلو اومدن جونگهون چیزی به زیر پای من شوت شد و احتمالا زیر میز رفت.
صدای جونگهیون دوباره نگاهم رو به دو برادری که به
شدت عجیب شده بودن برگردوند.

جونگهیون_جیمین میشه خودنویسم رو بدی؟ فکر کنم
رفت زیر میز.

به زیر پام نگاه کردم اما اثری از خودنویس جونگهیون ندیدم.
سعی کردم بیشتر دقت کنم اما بی فایده بود. بخاطر سیم کشی کابل ها اثری از خودنویس نمی دیدم.
خواستم بلند بشم تا بهتر بتونم زیر میز رو بگردم اما دست جونگهیون که روی شونهم بود مانعم شد و گفت:

_من دارم میبینمش. لازم نیست بلند بشی. خم بشی
کافیه!
دوست داشتم بگم پس من میرم کنار خودت برش دار اما اون رئیسم بود و هر چقدر با هم صمیمی بودیم نمیتونستم هرطور دلم میخواد رفتار کنم.
پس ناچار طبق خواسته ی اون کمی صندلیم رو عقب دادم و خم شدم تا خودنویس کذائی رو پیدا کنم.
صدای پچ پچی که بلافاصله بعد از خم شدنم به گوش
میرسید متعجم کرد. به ظاهر برای برداشتن گوشیم، از
اون زیر بیرون اومدم که صداشون قطع شد.

Yul Choice Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ