13:

1.1K 274 14
                                    


با شیطنت تعظیم کردم:
_چشم رییس.

چپ چپ نگاهم کرد و من با لبخند چرخی زدم و از اتاقش بیرون اومدم.

خوشش نمیومد بهش بگم رییس و اینو بارها توی این هشت سال تاکید کرده بود. ولی من فقط برای اینکه سربه سرش بذارم گاهی رییس صداش میزدم.

قبل از دور شدن از اتاقش با منشی در مورد اومدن تهیونگ هماهنگ کردم.

کاملا متوجهش کردم که تهیونگ با رییس کار داره پس وقتی اومد بزاره بره داخل و بهش یاد آوری کردم یول رو که همراه تهیونگه بیاره اتاقم.

به اتاقم رفتم و پرونده ها رو روی میزم گذاشتم و برای درست کردن قهوه به اتاق استراحت رفتم. تجربه ثابت کرده بود جز خودم کسی توی درست کردن قهوه ای که کوک بپسنده موفق نیست پس نمیشد این کار رو به کسی بسپرم‌‌.

حین جوشیدن قهوه یاد گذشته ها افتادم.
از وقتی که یولی رو مهد و بعد مدرسه فرستاد اجازه داشتم تا ساعت تعطیلی یول توی شرکت کار کنم و مشاور شخصی کوک باشم.

حالا سالها بود که مدیریت تغییر کرده بود و برعکس انتظار بقیه با وجود روی کار اومدن دو مدیر جوون جای پسرفت، شرکت به پیشرفت و بهره برداری بهتری رسیده بود.

از همون سال ها وقتی جونگهیون اومده بود پدرش کناره گیری کرد و شرکتو سپرد به پسراش. اون ها هم نا امیدش نکردن و هر روز بهتر از دیروز پیش رفتن.
اتفاق بعدی فارق التحصیل شدن جیهیون بود.

اون بعد از اینکه درسش تموم شده بود با کمک من یه آپارتمان کوچیک اجاره کرده بود و توی یه شرکت مشغول به کار بود. گرچه تا رسیدن به این ثبات به اندازه ی انتظارم دردسر درست کرد‌.

و من، پارک جیمین.

از زندگیم راضی بودم. برخلاف اوایل که چندان راضی نبودم و فک میکردم این کار در شانم نیست و مناسبش نیستم.

از قبول کردن اینکار خوشحال بودم چون طی همه‌ی این سالها اصلا حس نکردم که فقط یه پرستار بچم.
اونها جوری با من رفتار میکردن که بیشتر حسی شبیه بودن کنار اعضای خانوادم رو داشتم.

به قول یول من "هیونگ کوچولوش" بودم و اون دونسنگ عزیزم بود.

حالا یه حساب بانکی پر، يه کار آرامش بخش و يه خانواده ی صمیمی داشتم.

اما همه چیز هم عالی نبود و به تازگی توی رابطم شکست خورده بودم...

شاید از اول اشتباه از خودم بود‌‌.
جونگهیون که هیچ دخالتی توی هیچ موضوعی نمی کنه بهم گفته بود در حدت نیست.

جونگ کوک بارها گوشزد کرده بود که این پسر به دردت نمیخوره. می‌گفت که یه جوریه. حس خوبی ازش نمیگیره.

ولی خب....

من گوش نکردم و تهش این شد که خیانتشو با یه دختر دیدم.

Yul Choice Where stories live. Discover now