16

1.1K 263 22
                                    

آروم دو طرفش نشستیم و سرمونو انداختیم پایین. عاشق تلپاتی قوی خودم و یول بودم.

وقتی برای حدود یک دقیقه ساکت نشستیم کوک بالاخره دست از سوءظنش برداشت و گول مظلومیتمونو خورد، با نگرانی به حرف اومد: 
_چی شده؟ دیگه بازی نمیکنید؟ چرا ناراحتین؟ خب.... خب یه دور دیگه بازی کنید. قول میدم ایندفعه دخالت نکنم. 

دور از چشم کوک برای یول شمردم.
اون  داشت مضطرب حرف میزد و حواسش به حرکات من و یول نبود. فکر میکرد واقعا ناراحت شدیم.

انگشت اولمو که آوردم بالا یول یکم صاف تر نشست و دستاشو آزاد روی پاش گذاشت. انگشت دوم رو که بالا آوردم حالت آماده باش نشست.

دستامو روی پام گذاشتم و با بالا آوردن انگشت سومم، دستامو دور جونگ کوکی که روش به طرف یول بود و داشت با نگرانی باهاش حرف میزد قفل کردم.

به طرف خودم کشیدمش و به دسته کاناپه تکیه دادم که نیفتم.
یول سریع پرید روی پدرش وشروع کرد به  قلقلک دادنش. 

جونگ کوک که شوکه شده بود جملشو نصفه ول کرد و وقتی از شوک کارمون دراومد صدای خندش بود که خونه رو برداشته بود.

من و یول هم همراهش میخندیدیم. 
میدونستم که اگه یکم محکم تر تقلا کنه میتونه از بغلم دربیاد. ولی بخاطر یول وانمود میکرد که نمیتونه خودشو آزاد کنه و خواهش میکرد قلقلک دادنشو تموم کنیم.

_نه... نه یول. خواهش میکنمممممم. بسههههه. خواهش می کنم قلقلک دادن بابارو تمومش کنننننن.

یکم بعد وقتی یول هم از قلقلک دادن و هم از اونطور بلند خندیدن خسته شد سرش رو روی سینه ی پدرش گذاشت. 

اون برای مسابقه آهنگ سختی رو انتخاب کرده بود که کلی تحرک داشت. پس طبیعی بود که زود خسته بشه. از طرفی حتی منم از اون همه خندیدن احساس سبکی و فشار خاصی توی سینم میکردم.

جونگ کوک همونطور که یول رو توی آغوشش داشت کمی تکون خورد‌ و سرشو روی سینم تکیه داد.
دوست نداشتم دستامو از دور شونه های پهن و عضله ایش باز کنم و بذارم بره.

اما میدونستم این اصلا کار درستی نیست. پس با بی میلی گره ی دستم رو شل کردم تا اگر خواست از آغوشم بیرون بره بتونه‌. 

اون اما کمی توی همون موقعیت موند. این حس خوبی داشت. بدن گرمش به بدنم تکیه داده بود.
سر کوچولوی یول توی دیدم بود و سر کوک جایی خیلی نزدیک به صورتم.

طوری که دلم میخواست چونم رو بهش تکیه بدم. اما نمیتونستم خودم رو قانع کنم. پس بی‌حرکت موندم تا اون خودش تصمیم بگیره.

کمی طول کشید تا از هم جدا بشیم.
یول اولین کسی بود که از روی پدرش کنار رفت و با دیدن من بازوی پدرشو گرفت و کشید طرف خودش:
_وای بابا هیونگ کوچولورو له کردی. پاشو سنگینی.

Yul Choice Where stories live. Discover now