44:

1.1K 277 27
                                    


امروز قرار بود فقط برای هماهنگی ها بیایم دفتر و بعدش بریم دنبال یول، همه با هم بریم خرید و بعد از برداشتن گوروم، راه بیفتیم.
و دقیقا یک ساعت بود که کوک از این طرف اتاقش میرفت اونطرف تا کاراشو زودتر تموم کنه. با خستگی بلند شدم و از پشت دستامو دور کمرش حلقه کردم و سرمو به پشت گردنش تکیه دادم و دنبالش اینطرف و اونطرف رفتم.
_کوکی خسته شدم. 
_الان تموم میشه عزیزم. ببخشید خسته شدی. تقصیر منه حواسم نبود دیروز انجامشون بدم. 
چونمو روی کتفش گذاشتم. 
_نمیشه بگی منشی لی انجامش بده؟ حتما خودت باید انجام بدی؟ 
چند تا برگه‌رو به هم منگنه کرد و پانچ کرد بعد داخل پرونده گذاشت. سرشو چرخوند و کوتاه لبامو بوسید. 
_لازم نیست دیگه تموم شد. بریم. 
دستامو از دور کمرش باز کردم و بعد از برداشتن کتم، از اتاق خارج شدم و مسئولیت آوردن کیفمو به کوک سپردم. 
رفتم جلوی آسانسور ولی هر چی منتظر شدم خبری از کوک نشد. پس مسیر رفته رو برگشتم.
جونگ کوک داشت سفارشاتی رو با تاکید به منشی لی میگفت که بازوشو گرفتم و به طرف در کشیدم. 
_منشی لی کارشو بلده و مثل منشی سو نیست. بیا بریم. دیر شد. 
پشت در آسانسور دستشو ول کردم و کوک پشت یقه کتمو صاف کرد. 
جونگ کوک_دیدی چقد غر زدی؟ بعد به من میگی آجوشی غرغرو. 
چپ چپ نگاهش کردم. 
_غر نزنم؟ چقد دیروز تاکید کردم جونگ کوک کاراتو همین امروز انجام بده. فردا کار داریم. باید زود بریم. آخرشم یادت رفت و کلی معطل شدیم. غر نمیزدم هنوز داشتی توی دفترت کارای عقب مونده انجام میدادی. 
مظلومانه ایستاد و زل زد به در آسانسور. 
جونگ کوک_بله حق با شماست. من متاسفم جیمین شی. 
نفسمو کلافه بیرون دادم و وارد آسانسور شدم. جونگ کوک رو به من ایستاد و زل زد بهم. از توی آینه میتونستم ببینمش. بدون اینکه سرمو بچرخونم گفتم: 
_چی شده جئون جونگ کوک؟ 
_هیچی. فقط منتظرم برسیم به ماشین. 
_توی ماشین کاری داری؟ 
_آره. یه کار کوچولو. 
سری تکون دادم و چشمامو بستم و تا رسیدن به پارکینگ، به دیواره آسانسور تکیه دادم. 
تا رسیدنمون به ماشین جونگ کوک همچنان پشت من راه میرفت.
داخل ماشین همین که اومدم کمربندمو ببندم، دو تا دست صورتمو قاب گرفت و لبام توی دهن کوک کشیده شد.
شوکه و متعجب با چشمای گرد زل زده بودم به چشمای بستش و لبام به معنای واقعی کلمه، توسط دهن کوک بلعیده میشد.
وقتی دید همراهیش نمیکنم با مک محکمی عقب کشید.
_این چی بود دیگه؟
خیره به لبام گفت:
_گفته بودم عصبی میشی هات میشی. ولی تو شیطون کوچولو، بوسیدنت توی شرکت رو برام ممنوع کرده بودی. پس نتیجه‌ش شد این.
لبامو با لبخند توی دهنم کشیدم و طعمشو مک زدم.
انگشتشو تهدید وارانه جلوم تکون داد.
_هی هی جیمین لباتو مک نزن. فقط من حق اینکارو دار...
دستامو دور گردنش حلقه کردم و بی توجه به اینکه دیرمون شده، طولانی و عمیق بوسیدمش. 
با بوسه ریزی عقب کشید و نفس عمیق کشید. 
جونگ کوک_لعنت. چرا تو خونه تنها نیستیم؟ 
کرمم گرفته بود اذیتش کنم. 
_مثلا تنها بودیم چکار میکردی آجوشی؟ 
چپ چپ نگاهم کرد. 
_یه کاری میکردم نتونی راه بری. 
توجهی به لپای داغ شدم نکردم و لبامو آویزون کردم. 
_دلت میاد آخه؟ 
خیره به لبام با لحن خطرناکی گفت: 
_جیمین؟ بهت هشدار میدم. نمیخوام دفعه اولمونو خراب کنم. پس پسر خوبی باش و بذار آروم بمونم. 
چشمک بدجنسی زدم. 
_یعنی الان آرومی جئون جونگ کوک؟
چشماشو ریز کرد و با لحن دارکی گفت:
_تو اون روی منو ندیدی جیمین. به نفعت نیست که الان باهام بازی کنی. وگرنه همین الان بی خیال همه برنامه هامون میشم. زنگ میزنم هیونگ که مواظب یول باشه و جلوی اولین هتلی که ببینم نگه میدارم. 
با خجالت نگاهمو ازش گرفتم و انگشتامو توی هم قفل کردم. با نفس عمیقی ماشینو روشن کرد. 
جونگ کوک_کمربندتو ببند عزیزم. 
کمربندمو بستم و بی نگاه بهش با خجالت زمزمه کردم: 
_هتل دوس ندارم. دلم میخواد اولین بارمون توی خونه خودمون باشه. 

Yul Choice Where stories live. Discover now