:31

1K 248 62
                                    


_ولی بعدش قراره عملم کنه.
_درسته. ولی خوابت میکنن و تو هیچی متوجه نمیشی.
_این باعث نمیشه که نترسم.
نمیدونستم چی بگم که نترسه؟ ترس یه چیز معمولی بود. صدای جونگ کوک رو از پشت سرم شنیدم:
_حالا فعلا پاشو بریم. نوبت دکترت دیر میشه یکی یه دونه بابا. خودم کنارتم. هیونگ کوچولوتم هست.
و سنگینی دستش رو روی شونم حس کردم و لبخندم عمیق شد.
با غر بلند شد که آماده بشه. من هیچ کاری برای ترسش از دستم بر نمیومد و این عصبیم میکرد. باید باهاش روبرو میشد تا متوجه بشه ترس نداره. یول هنوز بچه بود و وقتی از آمپول میترسه، طبیعیه که از عمل چند برابر بیشتر بترسه.
یول آماده و لباس پوشیده جلوی پدرش ایستاد:
_هیونگ کوچولو کمرش درد میگیره. بغلم کن.
بغلش کرد و محکم بوسیدش.
جونگ کوک_کیفتو برداشتی یکی یه دونه؟ از اونطرف باید بری مدرسه.
_کیفش روی کاناپس. برش میدارم. بریم.
فاصله خونه تا مطب ربع ساعت بود. یول دوباره از کنار ماشین تا داخل مطب رفت بغل پدرش.
منشی بهمون گفت که یه نفر داخله. باید منتظر بمونیم تا بیاد. بعد ما میتونیم بریم داخل.
روی صندلی نشستیم و یول تو بغل پدرش لم داد. بخاطر هوای گرم داخل مطب، کلاه یول رو از سرش برداشتم و کوک موهاشو مرتب کرد و روی موهاشو بوسید.
_میخوای کاپشنتو دربیاری؟
تخس فقط گفت نه. چند دقیقه بعد منشی گفت میتونیم بریم داخل. یول از بغل کوک پایین نیومد و جونگ کوک مجبور شد خودش روی صندلی بشینه و یول رو روی پاش بشونه.
معرفی نامه و عکس رادیولوژی رو روی میزش گذاشتم و کنار کوک ایستادم. اول عکس رو نگاه کرد و بعد به یول گفت که دهنشو باز کنه.
یول قبل از باز کردن دهنش گفت:
_اگه آمپول نمیدین دهنمو باز میکنم.
دکتر تکخندی زد و گفت:
_این فقط یه معاینس. و من قرار نیست بهت آمپول بدم. بهت قول میدم.
با این حرف دکتر بالاخره رضایت داد دهنشو باز کنه. دکتر بعد از معاینه گلو و گوشش گفت:
_خوبه. التهابش نسبت به قبل خیلی کمتر شده. ولی همچنان داروهاشو باید مصرف کنه. امروز چهارشنبس. همون سه شنبه هفته آینده که دکتر جانگ گفته نوبت عمل میذارم براش. تا یکی دو ماه رعایت کنید حتی الامکان سرما نخوره. شب قبل از عمل شامشو حداکثر تا ساعت هشت بخوره. غذاش چرب و سنگین نباشه. یه چیز سبک. صبحانه هیچی نخوره.
یول وسط حرف دکتر پرید و طلبکارانه گفت:
_چرا نباید صبحانه بخورم؟
دکتر با لحن مهربونی جواب داد:
_چون اگه معدت پر باشه، بخاطر داروهایی که بهت میزنن وقتی بیدار بشی حالت بد میشه. پس باید معدت کاملا خالی باشه.
یول قانع شده سری تکون داد و دوباره لم داد توی بغل پدرش.
دکتر_ساعت هشت صبح روز سه شنبه بیمارستان باشید. یک هفته هم بعد از عمل نباید بره مدرسه. عطسه نکنه. حرف زیاد نزنه. به گلوش زیاد فشار نیاره. غذاهای آبکی و خنک شده بخوره. بستنی و آبمیوه و نوشیدنی‌های سرد هم فراوون بخوره. تحرک هم زیاد نداشته باشه.
بعد از تشکر از دکتر، از مطب خارج شدیم.
_کوک صبر کن کلاهشو بذارم سرش.
ایستاد و به طرفم چرخید که کلاه یولی که هنوز توی بغل پدرش بود رو سرش بذارم.
_هنوز نمیخوای از بغل بابا بیای پایین شیطون کوچولو؟
کلاهشو سرش کردم و بعد از اینکه مطمئن شدم گوشاش پوشیده شده عقب کشیدم.
یول_نه هیونگ کوچولو. فعلا جام خوبه.
_باشه. بریم مدرست دیر میشه.
یول_نمیشه امروزم مدرسه نرم؟
جونگ کوک همونجور که سمت ماشین میرفت جواب داد:
_نه یولی. بعد از عملت یک هفته باید خونه بمونی. پس الان باید سر کلاسات حاضر بشی.
_آخ جوووووون. باید بمونم خونه یا باهاتون بیام شرکت؟
کوک_خودت کدومو دوس داری؟
یول_بریم خونه مامانی بمونیم.
کوک_دوس داری بری اونجا بمونی؟
یول_آره. اونجارو دوس دارم.
توی ماشین نشوندش و کمربندشو بست.
کوک_باشه میریم خونه مامانی میمونیم.
کمربندمو بستم و گفتم:
_اگه یول بمونه خونه مامانت میتونم باهات بیام شرکت.
راهنما زد و وارد خیابون شد.
_نه جیمین. یول واجب تر از شرکته. میمونی پیشش.
_خب اگه بره اونجا مامانت مراقبشه.
_اون با تو راحت تره تا مامانم. تو باشی کنارش خیال منم راحت تره.
_پس پرونده هارو برام بیار خونه انجام میدم کارارو.
_به خودت سخت نگیر.
_میدونی که عادت دارم. کارم رو هم دوس دارم.
_تا ببینم چی میشه.

Yul Choice Where stories live. Discover now