: 52

1K 223 27
                                    

استثنا اول پست شرط رو میزارم چون حرف هام مهمه...

دوستان قراره به مدت سه هفته من کلا دسترسی به نت نداشته باشم .

سو این پست رو زود تر گذاشتم و توضیحاتش رو اول پست قرار دادم :) که بهتون اطلاع داده باشم.‌‌

این بار خواهی نخواهی من تا رسدین شرط توانایی پست گذاشتن ندارم پس پیشاپیش از درک و تحملتون سپاسگزاری میکنم .

درخواست و پیشنهاد من به شما اینه که طی این مدت برگردید و به پست هایی که ووت ندادید ووت بدین و اگر حوصله داشتید به فیک های دیگه ام هم سر بزنید .

منو یادتون نره ها  زود زود برمیگردم ⁦(◍•ᴗ•◍)

شرط: ۱۵۰ ووت

*******************

توی حموم، کلی کمرمو ماساژ داد و بعد از حموم هم با یه روغن کمرمو ماساژ داد.
همونطور که به شکم و با بالا تنه برهنه روی کاناپه دراز کشیده بودم، پرسیدم:
_جونگ کوک؟ به جونگهیون گفتی کی بیاد؟
_گفتم نیم ساعت دیگه بیاردش.
با نگاهی به بدنم گفتم:
_حالا به اون کوچولوی کنجکاومون بگم چرا انقد بدنم کبوده؟ ببین کاراتو. بعد به من میگی خون آشام. تمام بدنم پر از هیکیه.
_بگو پشه نیش زده.
چشم غره‌ای بهش رفتم و گفتم:
_پشه انقد جای نیشش وسیعه؟ انقد بزرگ؟ بعد جای قرمز شدن، کبود میشه؟
مظلومانه نگاهم کرد و گفت:
_تقصیر خودته. سفید و خوشمزه‌ای.
به طرف دستشویی رفت که دستاشو بشوره.
_جونگ کوک خودت جواب یولی رو میدی اگر چیزی پرسید.
صداش از توی دستشویی خفه به گوشم رسید:
_باشه آجوشی غرغرو.
لبخندی زدم و نشستم که تیشرتمو تنم کنم. هم خسته بودم هم گرسنه.
صدامو بلند کردم که به گوش جونگ کوک برسه:
_گوکییییی من گرسنمه. بیا برام شام درست کن.
از دستشویی بیرون اومد و با حوله صورتشو خشک کرد.
_الان زنگ میزنم سفارش میدم. چی میخوری؟
_مرغ سوخاری. با پپسی. سس تند هم بگو کنارش بذارن.
گوشیشو از روی میز برداشت و کنارم نشست.
_تو چرا انقدر عاشق تندی هستی آخه؟
پاهامو توی بغلم جمع کردم و سرمو روی شونش گذاشتم.
_مرغ سوخاری تندش خوشمزس.
سفارششو ثبت کرد و روی موهامو بوسید و سرشو به سرم تکیه داد. دستشو توی دستم گرفتم و با انگشتاش بازی کردم.

نمیدونم چند دقیقه توی اون حالت، بدون اینکه حرفی بزنیم، موندیم. آرامش بینمون انقدری دوس داشتنی بود که نخواییم با حرف زدن خرابش کنیم.
ولی با صدای زنگ در، مجبور شدیم بی میل از هم جدا شیم.
با شنیدن صدای جونگهیون، آروم از جام بلند شدم و به طرف در رفتم. یول با دیدنم پرید بغلم و من درد کمرم و چشم غره و نگاه نگران کوک رو نادیده گرفتم و یول رو بیشتر به خودم فشردم.
جونگهیون با نگاه منظور داری نگاهشو بینمون چرخوند و با نیشخند گفت:
_کاملا از شواهد مشخصه که بهتون خوش گذشته. امیدوارم فیلم‌های آموزشی‌ای که برای جونگ کوک فرستادم، مفید بوده باشه.
با خجالت و گونه‌های سرخ شده سرمو توی گردن یول قایم کردم و جونگ کوک با اعتراض هیونگشو صدا زد.
باورم نمیشه که کوک برای امشب فیلم آموزشی دیده باشه. برای همین انقدر مجهز و مواظب بود.!
یول_وای چیمی گردنت چی شده؟
وای لعنتی. الان جواب یول کنجکاو رو چی بدم؟ تازه هنوز گردن باباشو ندیده بود.
جونگ کوک_پشه نیش زده.
قهقهه جونگهیون به هوا رفت و گفت:
_چه وسیع هم نیش زده. چه کبودش کرده. معلومه جثش بزرگ بوده.
جونگ کوک با شوخی مشتشو توی شونه جونگهیون کوبید.
جونگهیون پاک دعوت نامه‌ای به دست کوک داد. با کنجکاوی داخلشو نگاه کردم ولی جای عروس و داماد خالی بود. با تعجب به جونگهیون نگاه کردیم.
جونگهیون_یولی؟ میشه لطفا یه خودکار برام بیاری؟
یول با بی میلی از بغلم پایین اومد و به طرف اتاقش رفت تا خودکار بیاره و دست کوک، بلافاصله روی کمرم نشست. بهش تکیه دادم و منتظر به جونگهیون نگاه کردم.
جونگهیون_فردا جلسه خانوادگی داریم.
با استرس بهش نگاه کردم که گفت:
_همه از رابطتون خبر دارن. اصلا نیاز به نگرانی و استرس نیست.

Yul Choice Where stories live. Discover now