30:

1K 260 46
                                    


با پشت دست عرق روی پیشونیمو پاک کردم و بطری آب معدنی رو از کوک گرفتم.
جونگ کوک_بیا بشین. باید باند ببندم دور دستت. بعد از اینکه باند بستم حرکات گرم کردن دست رو انجام میدین.
با یول کنارش نشستیم. اول برای من باند بست و یول با کنجکاوی نگاه میکرد.
خیلی محکم بسته بود باندشو. یه تیکه پایین کف دستم که از بین باند بیرون زده بود رو نشونش دادم و با خنده گفتم:
_ببین انقدر محکم بستی اینجای دستم شبیه لپ باسن شده. انگشتامو حس نمیکنم.
من با خنده غر میزدم و کوک قهقهه. بستن باند که تموم شد، اصول اولیه بوکس رو یادمون داد. عقب ایستاد و گفت میتونیم شروع کنیم. نظارت میکرد و اشتباهاتمونو میگفت.
بعد از یک ساعت به کیسه مشت زدن، همونجا کنار کیسه روی زمین نشستم. بطری آب رو برداشتم و یکنفس سر کشیدم.
یول فقط نیم ساعت تمرین کرد چون دفعه اولش بود.
جونگ کوک_حالا که هیونگ کوچولوت میخواد بیاد بوکس تمرین کنه، تو هم مجبوری که باهاش بیای، یه کیسه بوکس کوچیک و سبک‌تر برات میگیرم که راحت تر باشه برات. اصولی تر یادت میدم. ولی خواهش میکنم توی مدرسه بوکس کار نکن.
یول با ذوق بالا پایین پرید و موهای لختش توی صورتش ریخت.
_اخ جونننننن بوکس میخوای یادم بدی. قول میدم بابا قول میدم.
جونگ کوک یول رو زیر بغلش زد و به طرف کافه گوشه سالن رفت. یول جیغ و داد میکرد و کوک میخندید.
_بچه رو اونجوری نزن زیر بغلت. مگه گونی سیب زمینیه؟ دل و رودش قاطی شد جونگ کوک.
جابجاش کرد و انداختش روی شونش.
جونگ کوک_هیچیش نمیشه. مواظبشم.
و یول همچنان به کمر باباش مشت میزد. یول رو روی صندلی پایه بلند پشت کانتر نشوند و محکم بوسیدش:
_عشق منی.
کنار یول نشستم و موهاشو مرتب کردم. ذوق زده بود از عشق دریافتی پدرش. 
ایندفعه بهمون تخم مرغ آب پز و سیب زمینی تنوری داد. بعد از اینکه دوش گرفتیم، با تاکسی به خونه برگشتیم. چون کوک باید باشگاه میموند.

دو تقه به در زدم و وارد اتاق کوک شدم. جلوی آینه با کراواتش درگیر بود.
پرونده‌های توی دستمو روی میز گذاشتم و به طرفش رفتم.
_جلسه‌ی امروز رو نمیتونم شرکت کنم. باید برم دنبال یول. ناهار رو بیرون میخوریم. بعدم نوبت آرایشگاه گرفتم براش. ببرم موهاشو کوتاه کنه. چهارشنبه هم از دکتری که هیونگ معرفی کرده بود نوبت گرفتم. اونم فقط طرف صبح ویزیت میکنه. پس مجبور شدم برای ساعت هشت یه نوبت بگیرم که بعد بتونیم یول رو ببریم مدرسه. فقط دو ساعت اول غیبت میخوره.
سری تکون داد و کلافه کراواتشو ول کرد.
_جیمین این امروز با من لج کرده. بیا ببندش برام.
سری به دو طرف تکون دادم و به طرفش رفتم که کراواتشو گره بزنم.
_غرغرو.
_غرغرو نیستم. این امروز درست بسته نمیشه.
گره کراواتشو محکم کردم که قیافش جمع شد.
_تو یه خرگوش آجوشی غرغرویی.
با حرص لپامو گرفت و محکم کشید.
_من نه آجوشیم. نه غرغرو.
چند بار محکم روی دستاش زدم تا ولم کنه. کف دستامو روی گونه‌هام گذاشتم. با لبای جلو داده و لوس گفتم:
_لپم کش اومد بدجنس.
توی صورتم خم شد و زل زد به لبام و از بین دندونای قفل شدش گفت:
_حرصم نده لپاتو کش نیارم.
همونطور لوس و از پایین نگاهش کردم که دستاشو روی دستام، دو طرف صورتم گذاشت و محکم فشار داد.
_تقصیر خودته که مارشمالویی و آدم همش دلش میخواد بچلوندت.
با تعجب بهش نگاه کردم. نگاه که نه. محو هم شده بودیم. انگشتاش پشت دستمو نوازش میکرد و لبخند کمرنگی روی لباش بود و نگاهش توی صورتم ثابت نبود.
زمانی که نگاهش قفل لبام شد، ناخودآگاه لبامو از هم فاصله دادم و کوک زبونشو روی لباش کشید.
اصلا متوجه نشدم چند دقیقس که محوش شدم و اون زل زده به لبام. وقتی گردنش یکم کج شد و خم شد به طرفم، در بی اجازه باز شد و منشی لی داخل اومد و باعث شد به خودمون بیاییم و از هم فاصله بگیریم.
منشی لی_رییس جئون جل... اوه متاسفم. بازم فراموش کردم در بزنم.
پشتمو به کوک کردم و نفس حبس شدمو بیرون دادم و با دست خودمو باد زدم.
صدای کمی بلند و عصبی جونگ کوک رو شنیدم که تاکید وار گفت:
_منشی لی. چند بار باید تذکر بدم که یادت بمونه باااایددددد در بزنی و منتظر اجازه ورود بشی؟
منشی لی_واقعا متاسفم رییس. فقط چون جلسه ده دقیقه دیگه شروع میشه و شما نیومدید هول شدم.

Yul Choice Where stories live. Discover now