42:

1.2K 265 23
                                    


در جواب به وضوح لبخند چشماش رو دیدم ولی اون با سرسختی جلوی کش اومدن لبهاش رو گرفت. 
_یولی بدو بیا بابات راضی شد. آخر هفته میریم جنگل. 
یول که انگار منتظر این حرف من بود، با دو از اتاقش اومد بیرون و پرید بغل پدرش و صورتشو بوسه بارون کرد. 
جونگ کوک_حالا که قبول کردم... تکالیفت جئون یول. 
یول با خوشحالی به طرف اتاقش رفت که کتاب و دفترشو بیاره و من گونه جونگ کوک رو بوسیدم و باعث لبخند خرگوشی ذوق زدش شدم.

یول اینبار به سرعت با کتاب و دفترش برگشت. یه کوسن گذاشتم که بشینه روی زمین و دفترشو روی میز بذاره. 
_تا تو داری بقیه‌ی تکالیفت‌رو انجام میدی دفترتو بده سوالاتت رو برات بنویسم. یه خودکارم بهم بده. 
یول دفترشو با خودکاری بهم داد.
یه زانومو جمع کردم و دفترو روش گذاشتم که راحت تر بتونم بنویسم. جونگ کوک هم کنار ما موند و همونطور که تلویزیون میدید، دستش روی پام بود و با پاچه شلوارکم بازی می کرد. 
سوالایی رو که به نظرم مهم بود نوشتم، دفتر رو دست یول دادم و منتظر شدم تا یول بهشون جواب بده. 
این بین بی هدف دست جونگ کوک رو گرفتم و روی زانوم گذاشتم. 
یکم با انگشتای کشیدش بازی کردم. اما وقتی جواب دادن یول بیشتر از انتظارم طول کشید، خودکار رو از کنارم برداشتم و طی یه انگیزه‌ی ناگهانی روی انگشت حلقش مخفف اسمو نوشتم.
اون دو واژه به تنهایی توی دستش اضافه به نظر می‌رسید. پس کنار اونها، حرف اول اسم یول و یه تاج کوچولو کشیدم، بعد یه قلب و یه استیکر بامزه به مجموعه ام اضافه کردم.
به شدت توی طراحی کردن روی پوستش و فکر به اینکه دیگه چی باید اضافه کنم غرق شده بودم و روی دست کوک خم شده بودم. به همین خاطر متوجه اینکه توجه کوک بهم جلب شده، نشدم ولی با حرفی که زد بالاخره تصمیم گرفتم که به اندازه ی کافی بوم نقاشیم پر شده. پس صاف نشستم و به کوک نگاه کردم.
جونگ کوک_چی خط خطی میکنی رو دستم؟ داره قلقلکم میاد. 
_دارم اسم خودم و یول رو خوشگل میکنم. 
یکم به سمتم خم شد که دستشو ببینه. 
جونگ کوک_اسمتو نوشتی؟  
با کنجکاوی به هنر دستم نگاه می‌کرد.
_هوم. مخفف اسممو نوشتم. ببین JM مخفف جیمین. این Y کنارش هم اول اسم یول.
بازم به چندتا طرحی که کشیده بودم نگاه کردم. میخواستم یه چیز دیگه هم بکشم که یول دفترشو داد بهم که جواباشو چک کنم و با پیدا کردن چیز دیگه ای برای سرگرم کردن خودم، دست کوک رو ول کردم.
قبل از اینکه توجهم رو به دفتری که زیر دستم بود بدم، دیدم که کوک یکم به چیزایی که کشیده بودم نگاه کرد و بعد از جاش بلند شد و به طرف اتاقش رفت. 
جوابای یول رو چک کردم ولی کوک از اتاقش بیرون نیومد.
به یول دیکته گفتم ولی کوک هنوز هم توی اتاقش بود. 
یه جورایی در مورد کاری که مشغول انجامش بود کنجکاو بودم. مخصوصا که صدای دستگاهش میومد اما نمیخواستم بروزش بدم.
یول_بابا که امروز مشتری نداشت. چرا صدای دستگاه تتوش میاد؟ 
به این خاطر که هیچ ایده ای نداشتم شونه ای بالا انداختم. 
_حتما باز داره برای خودش تتو میزنه. 
و سوالم دقیقا همین بود تتوی جدیدش چیه؟
_امروز پختن شام نوبت باباس. پس کی میاد؟ 
خوشحال از اینکه بهونه ای برای سرک کشیدن توی اتاق پیدا کردم گفتم:
_برو صداش کن. شاید یادش رفته.
قصدم این بود که یول رو دنبال کنم و از کاری که جونگ کوک رو توی اون اتاق مشغول خودش نگه داشته باخبر بشم. اما یول دستمو گرفت و دنبال خودش کشید.
_بیا چیمی. خودمون یه چیزی آماده کنیم. بابا تا کارش تموم نشه نمیاد. 
تسلیم شدم چون میدونستم حق با یوله. پس بلند شدم و دنبالش به آشپزخونه رفتم.
یول به محض رسیدنم به آشپزخونه دستمو ول کرد و به سرعت در یخچالو باز کرد و توش سرک کشید. 
یول_مامانی برام دامپلینگ گذاشته بود. تو کدوم ظرفه چیمی؟ 
_روی ظرفا برچسب زده. بخون ببین کدومه؟
یول_آخ جون، ببین چی پیدا کردم چیمی؟ روده خوک داریم. بیا گوپچانگ هم درست کنیم. 
از ذوق بانمکش لبخند زدم.
_باشه. بیارش بیرون. رامیون هم درست کنم؟ 
یول_آره. رامیون گوشت. 
از کابینت سه بسته رامیون گوشت برداشتم و ماهیتابه رو روی گاز گذاشتم. 
_دامپلینگاتو بذار توی ماکروویو تا بیام تنظیمش کنم. روده خوک رو هم بده من. 
با یکم کره ماهیتابه رو چرب کردم و روده خوک رو تیکه کردم. هود رو هم روشن کردم که بو توی ساختمان پخش نشه. 

Yul Choice Where stories live. Discover now