Tafos (gRavE)

7.7K 1.2K 636
                                    







عینک مشکی ش رو روی بینی ش جا به جا کرد و دستاش رو جلوی بدنش گره زد

جمعیت کمی از مردهایی پوشیده تو کت و شلوار سیاه به صورت مرتبی ایستاده بود و دور گودالی که به زودی اسمش گور بود حلقه زده بودن

و جلودار اونها ...زین بود

سرش رو مخالف همیشه توی یقه ش قایم کرده بود و به نوک کفشاش خیره بود

دقیق کفش های مشکی ورنی ش رو میکاوید مبادا سرش رو بلند کنه وچشمش با انعکاس خورشید داغ از روی بدنه ی براق تابوت درگیر شه

تابوت چند قدم جلوتر کنار گودال روی زمین بود و کشیشی مذهبی با صدای بلند چیز هایی رو تکرار میکرد

جملاتی که برای زین نامنئوس بود . زین تا حالا به خاکسپاری نرفته بود

زین کسی رو نداشت که به خاک بسپاره

تا امروز

تا امروزی که هری ادوارد استایلز برادر بی شناسنامه ش رو توی دل خاک میذاشت

شکافی به اندازه ی گور هری جایی درست وسط قلبش باز شده بود

سر و صدای کسی وادارش کرد نگاهش رو از زمین بگیره

پسر نحیفی که با چشمای از حدقه بیرون زده و چهره ای مات توی دستان مراقب چندتا گارد به سمت تابوت هری میومد

پسر نحیف رو به خاطر داشت

اما حالا خیلی ضعیف تر از روزی به نظر میرسید که با دستایی قفل شده تو دستای هری دیدشون

هری زین رو برادرش معرفی کرد و اون پسر با احترام بلند شد تا خوب به نظر بیاد ولی زین با نگاهی خالی از کنارشون رد شد و فقط یک جمله گفت

"هری اشتباه نکن "

و اشتباه هری سیلی توی صورت زین بود

چهره ی مات لویی سیلی توی صورت زین بود

با بهت رو به روی تابوت روی زانو هاش فرود اومد و زیر لب با ناباوری اسم هری رو زمزمه میکرد

جز زین و افرادش کسی دیگه اونجا نبود تا تماشاگر انگشتای لویی باشه که به ارومی روی بدنه ی تابوت کشیده شدن انگار که تن هری رو لمس میکنه

با دستور کشیش تابوت رو بلند کردن و توی گور گذاشتن

لویی فقط تماشاگر شد و لبهاش با زمزمه هری تکون میخوردن

زین هم تماشاگر شد

بند انگشتای سفید شده ش خالی از نبض بود اما به خودش اجازه نداد تا رو برگردونه

تماشاگر این لحظه باش

چون بعدا به یاداوریش نیاز داری

وقت زجه زدن عاملش بهش نیاز داری

ALEKTO [ziam]Kde žijí příběhy. Začni objevovat