télos(ENd)

7.2K 1K 540
                                    




با باز شدن در مقابلش وارد شد همونطور که دو نفر دست هاشو از کنار ها گرفته بودن.

نگاهش رو دور گاراژ چرخوند . لیام با دسته ی بسته وارد همچی جایی شدن ...باهاش بیگانه نبود .

انتهای گاراژ چهره ی اشنای کسی که عنوان پدرش رو به دوش میکشید دید . تمام خشمش رو توی چشماش ریخت و بهش خیره شد

جف با چهره ی همیشه خنثی ش پوزخندی زد و کمی جلو اومد

ج-خوش اومدی پسرم !

کلمه ی پسرم رو جوری ادا کرد که هرکس به وضوح میتونست تمسخر پشتش رو ببینه

لیام با فشار دستاش رو ازاد کرد و به سمت جف رفت

ل-توی لعنتی ...

و طولی نکشید که به جف هجوم برد و دو طرف یقه ی پالتوش رو گرفت

ل-هیچوقت از ادم کشتن سیر نمیشی ؟ مادرم کافی نبود ؟ خون اون روی دستاته نمیتونی با از بین بردن مدارکش ازش فرار کنی

ادم های جف لیام رو با خشونت دور کردن و کمی دور تر مجبور به ایستادنش کردن

جف کتش رو صاف کرد و چند قدم برداشت

ج-پسر تو نباید اینقدر عصبی باشی به عنوان پدرت بهت توصیه میکنم ...

ل-دهنتو ببــــــــــــند

لیام به خوبی میدونست که جف از این کلمات برای عصبی کردنش استفاده میکنه

اما لیام به حرف های دیگه ای از طرف جف نیاز داشت !

ل-چرا مستقیم سراغ خودم نیومدی ؟

ج-من ریسک نمیکنم باید بهتر بدونی

ل-سراغ ادم اشتباهی رفتی

ج-میبینی که نرفتم . من چیزایی رو میبینم که تو نمیبینی پسر جون . و خب میبینی که الان اینجایی !

ل-چیکارش کردی ؟

جف با حرکت سر چیزی گفت و طولی نکشید که صدای چند تا پا پشت سر لیام شنیده شد

ج-نگران نباش پسر کوچولوت زنده س . البته فعلا

لیام به پشت سر برگشت و زین رو دید که بین دستای چند نفر ایستاده بود

بی حرف نگاهش کرد تی شرت سفیدی تنش بود که چندتا لکه ی خون روش دیده میشد

زین سرش رو زیر انداخته بود و لیام به ذهنش اجازه ی هر فکری رو میداد

ل-چه بلایی سر صورتش ...

اما زین که سرش رو بالا گرفت و بالاخره لیام رو دید مانع ادامه جمله شد

جز چندتا زخم چیزی دیده نمیشد و لیام ناخوداگاه نفس راحتی کشید

ز-اینجا چیکار میکنی ؟ نباید میومدی نبایــــــــد

ALEKTO [ziam]حيث تعيش القصص. اكتشف الآن