το παρελθόν θα σας στοιχειώσει (THE PAST WILL HAUNT YOU )

7.7K 1.2K 1.2K
                                    




صداش قدمهاش میپیچید توی اتاق و توی گوش لیام

اما جنبشی توی اندام لیام رخ نداد

قد علم نکرد مقابل زین تا نشونش بده ضعیف نیست زین با پوزخندی نزدیک شد و سایه ش روی پوست لیام افتاد

تنها چیزی که از لیام دیده میشد کناره ی بدن لختش بود و کنار پاهاش که توی سینه ش جمع بود و موهای قهوه ایش که بلندیش حالا توی چشم میزد برای پسری که همیشه موهاش رو شیو شده نگه میداشت

صورتش توی دستاش پنهان بود

زین حس کرد که اصلا متوجه حضورش نشده چون اون درست مثل مجسمه اونجا جمع شده بود توی خودش

زین خم شد و سرش رو نزدیک برد

لرزشی خفیفی توی تمام بدن لیام بود و پوست برنزه ش پوشیده از لایه ی نازکی از عرق بود

اتاق حتی گرم هم نبود

زین دستشو نزدیک برد اما میون راه متوقف شد

این میتونست باعث مرگ اون بشه؟

اما این فقط چند ساعت بود که زین اون رو رها کرده بود

زین نمیدونست که این فوبیا برای اون چقدر قوی بوده

نه ...نه اون نمیتونه الان بمیره نه الان

عصبانیتی زیر پوست زین نفوذ کرد دستش رو بی مکث جلو برد و توی موهای قهوه ایش فرو کرد و سرش رو با فشار کمی بالا اورد نیمرخ لیام رو به روی صورتش قرار گرفت چشماش بسته بود اما پلکاش به وضوح میپرید

زین کنار گوشش زمزمه کرد

-سوپرایز شدم که هنوز اینجایی پین . صدای فریادات رو مطمئنم همه شنیدن . پدرت رو نمیبینم ولی ...

و تک خنده ای ضمیمه جمله ش کرد

لیام پلکاش رو نیمه باز کرد و مژه هاش کاملا خیس بود

با صدایی اروم گفت

-مطمئن نیستم دیگه بخوام نجاتم بده .

ابروهای زین بالا پریدن

-که اینطور ؟!

ل-زیر دست تو بودن یا پیش اون بودن . هیچ فرقی نداره جفتشون از من یه حیوون میسازه . درست مثل تو

زین موهاشو ازاد کرد و کمی عقب رفت

لیام دوباره سرش رو پاهاش افتاد و خودش رو جمع تر کرد اگر که حتی ذره جا مونده بود

ز-اما یه چیزی هست که میخوام بدونی پین

نزدیک شد دوباره

ز-حس میکنم به نبودنت عادت کرده پسر ! مگه نمیبینی خبری ازش نیس ؟! اما ما که اینو نمیخوایم . میخوایم ؟!

ALEKTO [ziam]Where stories live. Discover now