Diávolos (dEvil)

7.4K 1.1K 622
                                    




جلوی در ایستاد نفس عمیقی کشید موهاشو به عقب فرستاد . دستش فاصله ی زیادی نداشت با لمس زنگ در اما مغزش فرمان نمیداد

از چیزی که باید باهاش مواجه بشه میترسید . از کاری که نبودنش با پسر حساسش کرده .

به چوب بلوط در خیره شده بود که در باز شد و لویی همونطور که بسته ای دستش بود و ونس هاش نگاه میکرد از در بیرون اومد اما سینه به سینه ی هری خورد

سرش رو سریع بالا اورد و گفت

ل-اوه متاسفم...

اما جمله ش توی کامش خشکید

دهنش کمی باز ومونده بود و روی صورت آشنای هری نگاهشو حرکت داد تا به جنگل های سبزش رسید

بسته از دستش روی زمین افتاد

هری که لب هاش از بغض میلرزید لب زد

ه-لو

چهره ی لویی تکیده بود و زیر چشماش سیاه و گود . موهاش از چیزی که معمولا هری به یاد داشت بلندتر بود و نامرتب تر .

لوی دستشو بالا اورد و انگشتاشو جلوی صورت هری نگه داشت

ل-هزا...این تویی ؟

اما قبل از لمس انگشتاش دستشو پایین اورد

ه-لویی...عزیزم این منم . من اینجام

لویی کم کم شروع به لرزیدن میکرد

ل-نه نه من باید توهم زده باشم این باید اثره ... تو مردی ...تو نمیتونی اینجا باشی هری من مرده

هری نمیتونست جلوی اشکاشو بگیره

شونه ی لویی رو گرفت و کمی سرش رو پایین اورد تا صورتش مقابل صورت لویی قرار بگیره

ه-عشق من ...اروم باش . این توهم نیست من نمردم . من اینجام همه چی درست میشه

اما لویی شونه شو ازاد کرد و قدمی به عقب برگشت

ل-چطور اینقدر واقعی ای ؟ نمیتونی یعنی نباید ...

قبل از اینکه دستای هری دوباره لمسش کنه داخل خونه رفت و در رو کوبید

هری به هق هق افتاده بود و سرش رو روی چارچوب در تکیه داد

لویی نابود شده بود چیزی از گربه ی چشم آبی هری باقی نمونده بود

با صدای بلند گریه میکرد و اسم لویی رو لب میزد

چیزی نگذشت که که در دوباره باز شد و هری از جاش پرید لویی با صورت خیس اونجا ایستاده بود

ه-جانم

هری منتظر نگاهش کرد و این لویی بود که مچ هری رو گرفت و اونو به داخل خونه کشید

هری رو داخل خونه هل میداد تا جایی وسط خونه متوقف شد

ل-این خودتی نه ؟ اومدی که بمونی ؟ تو زنده ای ؟

ALEKTO [ziam]Where stories live. Discover now