parafrosýni(maDNess)

5.6K 804 363
                                    






نگاه لیام و اندرو به شیشه ی شکسته کشیده شد اما زین نگاه نگرانش رو از لیام بر نداشت

اندرو پرسید

ا-هی مشکلی نیست چیزی نشدی خودت ؟

لیام دندوناشو رو هم فشار داد و رگ های گردنش انقباض داشت

زین سرش رو به نشونه ی منفی تکون داد و اندرو رو برگردوند از روی مبل بلند شد و سایه ش از روی صورت زین کنار رفت

نزدیک تر اومد و نگاه لیام رو به خودش معطوف کرد

ا-تو...لیام بودی اره ؟

لیام لبخندش رو که هرچی چیزی رو انعکاس میداد جز چیزی که واقعا هست حفظ کرد و شروع به حرف زدن کرد

ل-درسته .

صداش خش داشت و مجبور شد صداش رو صاف کنه

ل-متاسفم که ...نمیدونستم مهمون داری .

ا-مشکلی نیست فرار نمیکنه

و تک خنده ای کرد و به زین نگاه کرد

زین نگاهش رو به زمین دوخته بود و واکنشی نشون نداد

ا-خب لیام ...موضوع چیه ؟

لیام بوی الکل رو استشمام میکرد و این تحمل شرایط رو براش سخت تر میکرد

ل-گفتن میخوای حرف بزنی با من

اندرو چونه شو لمس کرد و سعی کرد به یاد بیاره اما الکل توی خونش این اجازه رو بهش نمیداد

لیام از فرصت استفاده کرد

ل-مشکلی نیست میتونیم بعدا حرف بزنیم . هر موقع کارتون تموم شد من توی حیاط پشتی ام اونجا میتونید پیدام کنید

و در واقع این سیگنالی برای زین بود که لیام حرفی برای زدن داره

بی حرف دیگه ای عقب گرد کرد و از اتاق بیرون اومد و در اتاق رو پشت سرش بست که البته بیشتر شبیه کوبیدن در به چارچوب بود .

از پله ها پایین رفت و دوباره سر از سالن بزرگ در اورد نگاه لنی و چند نفر دیگه روش سنگینی میکرد

پشتش رو به بقیه کرد و دستش روی دیوار تکیه داد

جنگی توی سرش بود

کمترین کمک توی این شرایط اینه که حداقل از کسی عصبانی باشی اما لیام نمیتونست ذره ای از زین عصبانی باشه چون میدونست این دست زین نیست

نمیتونست از دلشکسته باشه چون این حقیقت که این بازی چند روز بیشتر دوام نداره توی ذهنش تکرار میشد

اما اینکه تا کجا میتونستن پیش برن اون دو نفر نفس کشیدن رو براش سخت تر کرده بود

بوی الکل هنوز توی مشامش بود

ALEKTO [ziam]Where stories live. Discover now