Dikaiosýni(jUStiCe)

7.2K 1.2K 409
                                    






بارونی بلندش رو جمع کرد و از ماشین پیاده شد . قدم های سم رو از پشت سرش میشنید که همراهیش میکرد

نرسیده به پله های جلوی عمارت یکی از محافظ ها جلو اومد زین ایستاد و منتظر نگاه کرد

-قربان مهمون دارید

-کی؟

-سرگرد هوران

زین سری تکون داد و داخل رفت از جلوی راهروی طبقه اول گذشت بدون نگاه کردن به انتهای راهرو .

به اتاق کارش رسید در نیمه باز بود و بخشی از اندام نایل مشخص بود

ز-همینجا بیرون در بمونید و کسی داخل نیاد

سم اطاعت کرد و کنار در ایستاد . زین به ارومی وارد اتاق شد و این نایل بود که با ورودش لبخند کمرنگی رو لبش نشست

زین بارونیش رو روی صندلی انداخت و سمت نایل رفت دستش رو به گرمی فشرد

ن-هی پسر

ز-خوش اومدی . ولی بهم حق بده تعجب کنم ! یعنی نایل و مکان زین مالیک ؟! عجیبه مرد

همونطور که روی صندلی ای نزدیک نایل دور اون میز بزرگ جا میگرفت گفت

نایل لبخندش رو پاک نکرد و با لحن شوخی گفت

-سخت نگیر . با این مکان شاید جور درنیام اره اما با تو و هری ... راه درازی اومدیم باهم پسر

زین لبخند کجی روی لبش شکل گرفت

ز-همه چیز فرق کرده نایل . الان دیگه اون ضلع سوم نیست . همه چیز از هم می پاچه وقتی اونی که نگه میداشت گذشته هارو کنار هم حالا نباشه .

نایل سری تکون داد و دستش رو روی سر شونه ی زین فشرد

-متاسفم مرد . برای خودم هم آسون نیست

ز-بگذریم . چی اینجا کشوندتت هوران؟

نایل پرونده ای سبک رو از کیفش بیرون کشید و روی میز جلوی زین گذاشت

زین خونسرد نگاهش رو روی پرونده چرخوند و گفت

ز-خب این چیه ؟

ن-بازش کن

زین پرونده رو باز کرد . صفحه اول پرونده عکسی به پرونده متصل شده بود

زین با خونسردی تمام عکس رو بالا اورد نگاه کرد . چهره ی آشنایی برای  زین توی اون عکس خودنمایی میکرد و چهره ای که زین عادت داشت توی نور شب ببینه. در حال درد کشیدن ببینه ...

با این تفاوت که توی عکس آراسته تر از لیامی بود که زین اخرین بار دوشب پیش با حجم زیادی از سوختگی های سطحی رهاش کرده بود .

رو به نایل کرد و گفت

-خب این کیه ؟

نایل با اخمی جواب داد

ALEKTO [ziam]Where stories live. Discover now