elefthería(fReedOM)

12.8K 1.1K 1.3K
                                    




اخرین گیره رو محکم کرد و کلتش روی کمرش جا داد

چرخید اما در اتاق که با عجله زده شد سرش رو بالا اورد و اجازه ورود داد

سربازی وارد اتاق شد و احترام نظامی گذاشت و سراسیمه گفت

-قربان خبر بدی دارم

هایتز با اشاره سر ازش خواست که بگه

-طبق دستورتون داشتن متهم نایل هوران رو برای دادگاه اماده میکردن اما تمام اطلاعات سیستم پاک شده

هایتز اخماشو در هم کشید

ه-یعنی چی ؟

-تمام اطلاعاتی که علیه ش وجود داشته از دیتابیس پاک شده

دستش روی میز کوبید

ه-پس بک اپ ها ؟

-تمام سیستم قربان

کاغذ های زیر دستش مچاله شد و فریادش بلند شد

ه-لعنتی ...

ذهنش به سرعت پردازش رو انجام میداد

دقیقا توی روز اخر همه چیز به مشکل خورده بود

این نمیتونست به زین بی ارتباط باشه

ه-عملیات رو متوقف کنید

-قربان نیرو ها ده دقیقه پیش ارسال شدن و در محل حاضرن . دستور میدید برگردن ؟

هایتز چند لحظه سرش رو پایین انداخت و بعد گفت

ه-به همه ی واحد ها دستور بدین زین مالیک رو تحت نظر داشته باشن .

*****

کلیک کمربند ماشین به صدا دراومد و لیام محکم به صندلی چسبید

ساعت دیجیتالی رند نشده بود

نگاه لیام روی ساعت بود

ساک های حاوی پول روی صندلی عقب قرار گرفتن و در ماشین بسته شد

نفس های عمیق میکشید و پاش روی پدال گاز چندتا ضربه زد

به محض رند شدن ساعت که به معنی شروع زمانش بود ماشین از زمین کنده شد و با سرعتی که در هر صدم ثانیه زیاد تر میشد به جلو میرفت

لیام لحظه ای به جاده و لحظه ای به ساعت خیره بود

باید دو دقیقه از زمان مشخص شده زودتر به انبار میرسید و تا از پلیس ها و اندرو جلوتر باشن

کمی لرزش دستش روی فرمون کمتر شد وقتی ساختمان نیمه خرابه ای که درواقع روی جی پی اس نشان داده میشد رو دید

جی پی اس راه مشخص شده توی انتهای جاده رو نشون میداد اما لیام اولین خروجی به سمت راست رو پیچید و با نهایت سرعت به سمت کوچه پشتی انبار رفت

ALEKTO [ziam]Where stories live. Discover now