Ton écho(I goT Him)

9.2K 1.1K 717
                                    




ل-زین

زین سرش رو از توی لپ تاپی که متعلق به لیام بود بیرون اورد و به لیام که انتهای اتاق خواب روی تخت نشسته بود و تکیه ش به بالای تخت بود نگاه کرد

لیام حتی نمیخواست بپرسه زین لپ تاپش رو از کجا برداشته چون به این رفتار های زین شناخت پیدا کرده بود . زین اجازه نمیگیره زین درخواست نمیکنه !

ز-ظهر به خیر . بله ؟

لیام کمی چشماشو مالید و با صدای گرفته ش گفت

ل-مگه ساعت چنده ؟

زین نگاهی به ساعت روی گوشیش کرد

ز-یک و نیم بعد از ظهر

لیام با تعجب ادامه داد

ل-فاک...اینقدر خوابیدم ؟

ز-اشکالی نداره لیام خواب برات لازمه . اثر داروهاست

لیام دستشو زیر گردنش تکیه داد و با چشمای بسته سرش رو کج کرد

زین حدس میزد که باید خیلی گشنه باشه پس لپ تاپ رو روی مبل کناری گذاشت

ز-صبحانه ؟!

لیام همونطور که چشماش بسته بود حرف میزد

ل-نه ...اونقدر گشنمه که نیاز دارم اندازه سه وعده غذا بخورم . ولی قطعا غذا نداریم الان ...اه

لیام این رو گفت چون حتی نمیتونست تصور کنه زین بتونه وارد آشپزخانه بشه چه برسه به غذا درست کردن

صدای زنگ آیفون به گوش رسید . زین همونطور که از جاش بلند میشد گفت

ز-اینم غذا . گفتم بیارن . صبر کن تا تحویل بگیرم میام .

زین به سمت در رفت

لیام به پشت خوابید و سرش رو دوباره توی بالش ها فرو کرد و با صدای بلندی بدون مخاطب گفت

ل-من دیگه این دارو های کوفتی رو نمیخورم

و کمی هق هق فیک هم ضمیمه جملش کرد

زین بعد از تحویل گرفتن غذاهای سبکی که برای لیام مناسب بودن اونا رو روی میز چید و صندلی چرخدار رو از کنار در برداشت وبه اتاق برگشت تا لیام رو به پذیرایی بیاره

بالای سر لیام رسید و به نظر میومد دوباره خواب باشه اما لیام از بین پلکاش صندلی رو دید

ل-مگه نگفتم اینو نیار تو خونه

ز-پس چطور میخوای بری برای غذا ؟! خودت اذیت میشی

ل-تو تخت میخورم

زین همونطور که بازوهای لیام رو میگرفت و گفت

ز-اینطوری اصلا درست نیست . تا چند وقت میخوای تو تخت بمونی ؟!

و لیام رو به سختی روی صندلی منتقل کرد

ALEKTO [ziam]Kde žijí příběhy. Začni objevovat