زنگ بلند تلفن باعث شد بین پلک هاشو باز کنه و کمی سرش رو بالا بیاره
اما اونقدر خسته و سنگین بود که دوباره پلک هاشو بست
زنگ تلفن قطع شد و اینبار گوشیش زنگ میخورد
دست انداخت و گوشی رو پیدا کرد و کنار گوشش گذاشت
ل-هوم
صدای آشنای زین به گوشش رسید
ز-الو لیام
مجددا با آوایی نامفهوم جواب داد
ز-لیام...نیازت دارم
ل- ساعت چنده
ز-چی
ل- ساعت چنده
ز-چهار
ل-چهار صبح زنگ زدی بگی نیازم داری؟ منم نیازت دارم اما چهار صبح وقتش نیست
خنده ی ریز زین به گوش رسید
ز-ببخشید بیدارت کردم عزیزم. اما به بسته قراره با پرواز نیم ساعت دیگه به دستم برسه و باید برم فرودگاه خودم تحویلش بگیرم. ماشین رو تریس برده با خودش اما شب برنگشته...نمیتونم به کس دیگه اعتماد کنم
منتظر جواب لیام شد اماچیزی نشنید
ز-لیام؟
لیام سعی کرد کمی هوشیاری شو برگردونه
ل-الان چیکار کنم من یعنی؟
ز-بلند شو صورتت رو آب بزن خوابت بپره بیا اینجا دنبالم...
ل-زین...
و هق هقی ضمیمه جمله ش کرد
ل-خوابم میاد
ز-میدونم اما واقعا مهمه بعدش میخوابی
ل-اومدم
میدونست که اگر لحظه ای بدنش رو رها کنه به خواب میره پس بلند شد و به سمت سرویس رفت صورتش رو آب زد و فقط سوئیشرتی روی بالاتنه ی برهنه ش پوشید و از خونه بیرون رفت
ده دقیقه بعد پایین ساختمان منتظر زین بود
سرش رو روی فرمون گذاشته بود و چشماش بسته بود
هوا گرگ و میش بود
زین در ماشین رو باز کرد و کنارش نشست
بهش با لبخند نگاه کرد
کاش میتونست بیدارش نکنه
خم شد و به آرومی روی موهای جلوی پیشونیش رو بوسید که لیام چشماشو باز کرد و صاف نشست
ل- سلام
ز-سلام لی
لیام ماشین رو روشن کرد و راه افتاد
یک ساعتی طول کشید تا زین بسته مورد نظرش رو تحویل گرفت و به خونه برگشتن
لیام همراه زین خونه رفت
YOU ARE READING
ALEKTO [ziam]
Fanfiction❌ Warning For Violence And Sexual Abuse ❌ مُعتــاد بـه بـویِ نِفــرَتـِت نـیـازمَـند بـه آتـشِ چِشـمـات 👁 Addicted To Your Hate In Need For Your Fire 🔥 . . . . . . . . [ Under This Body U Can Wish U Were Dead Instead Of Touching And U Can Wish...