lýsi(solUtIOn)

8.6K 1K 1K
                                    




صدای خنده لویی و تریس هری رو از اتاق به پذیرایی خونه کشید و کنار زین نشست

ه-چقدر خوب باهم جور شدن

زین که رنگ روش بهتر شده بود و سرحال تر بود سری تکون داد

ز- دختر پر انرژی ِ. چیزی که منو تو توی بیست سالگی نمیدونستیم یعنی چی اصلا

ه-اره اما اون مرد تموم سال های بد زندگی مو عوض کرد جای همه شون باهاش خندیدم و جای همه آدم ها پیشم موند

و با نگاهش لویی رو دنبال کرد که داشت با حرکات دست چیزی رو برای تریس توضیح می‌داد در حالی که تریس با هدبندش بازی می‌کرد.

زین لبخند زد. تنها کاری که میتونست انجام بده. اعتراضی نبود و نیست

هری استحقاقش رو داشت

عشق بورزه و عشق ببینه

اما زین فقط خرابی جا گذاشت و تمام کارهای بعدش درست کردن خرابی ها بود

آدم دیگه ای رو با عشقش بزرگ و کامل نکرد

بلکه اون پسر استوار رو خرد تر کرد

لیام میتونست خوشبخت باشه و عشق ببینه بدون اینکه ویران شه

و حالا همه چیزی که زین میتونست بهش فکر کنه این بود؛ آخ که اگر لیام رو جای دیگه زمان دیگه و برای چیز دیگه ای میدید

اونوقت قطعات پازل شون با هم دیگه جور میشد

هری زانوشو لمس کرد

ه- لیام نمیاد دیگه؟

ز-نمیخوامم که بیاد

و پیشونی شو ماساژ داد

ز-چیزی که نمیدونی اینه که بودنش الان عصبی م میکنه چون اون راه میره حرف میزنه و انگار نه انگار که ما هیچوقت اون مکالمه رو داشتیم انگار نه انگار که من بهش گفتم...

و صداش تحلیل رفت

ز-و تظاهر کردن آخرین چیزیه که قراره انجام بدم. نمیتونم فقط تظاهر کنم که اون اتفاق نیوفتاده هز

ه- میفهمم. ببین داداش تو همه کار کردی همیشه بودی و آخرش هم بهش گفتی حرف دلت رو و الان و اینجا جاشه که دیگه عقب بشینی. بخوای یا نخوای مثل یه شطرنج ِ که الان نوبت مهره ی لیامه. اگر حرکتی به سمتت کرد اونوقت میدونی چیکار کنی اما اگر نکنه

و توی چشماش نگاه کرد. میخواست که از بار جمله ش کم کنه

ه- نمیخواد دیگه بازی کنه و باید تمومش کنی

زین سری تکون داد

ز-همون موقع که رفتم تمومش کردم

ه-زود بود و هنوزم زوده. یکم دیگه منتظرش بمون

ALEKTO [ziam]Where stories live. Discover now