to éna(the ONe)

5.5K 836 409
                                    






لیا در ورودی بازداشتگاه رو باز کرد و با نگاهی به اطراف ار تریس خواست داخل بره

تریس نگاهش رو توی راهروی طویل چرخوند

میله های اهنی کنار هم تا انتهای سالن قرار داشتن

تریس بالا تکلیف منتظر دختری که حتی اسمش هم نپرسیده بود موند

لیا از پشت سر بهش نزدیک شد

ل-سلول سومی میشه . فقط پنج دقیقه . خب ؟

تریس سرش رو تکون داد و بدون اتلاف وقت جلو رفت و لیا رو در حالی که جلوی در ایستاده بود تنها گذاشت

جلوی سومین سلول که متعلق به زین بود ایستاد

کسی رو ندید

با صدای ارومی اسمش رو صدا زد

ت-زین ؟

جنبش ارومی روی تخت فلزی اتفاق افتاد و اندام زین توی دیدش قرار گرفت که از روی تخت بلند شد

نگاه گنگش رو روی در چرخوند و با دیدن تریس چشماش گشاد شد

سمت ورودی سلول اومد و مقابل تریس ایستاد

بینشون فقط میله های سلول بود

ز-تریس...اینجا چیکار میکنی تو ؟

تریس بدون اراده با دیدن زخم های صورت زین بغض کرده بود

ت-اومدم تو رو ببینم خب احمق

لب های زین به سمت بالا حرکت کردن و چیزی شبیه لبخند رو به نمایش گذاشت

ز-چطور تونستی ؟ من که اجازه ی ملاقات ندارم

تریس دستاشو دور میله ها حلقه کرد

ت-اونش مهم نیست . یکی کمکم کرد . تو خوبی زین ؟

ز-بهترین حالی رو که میتونی برای کسی تو این شرایط در نظر بگیری . همه چیز خوبه اون بیرون ؟ شماها خوبید ؟

تریس صداش رو پایین ترین حد اورد

ت-هری به همون خونه توی بالی رفت . لویی هم دنبالش رفت و میدونم که جفتشون خوبن و امن .

(بالی از جزایری ِ که استرداد مجرمین نداره)

ز-و لیام ؟

ت-لیام ...خب ...خوبه

زین ابروهاش رو بالا انداخت

ز-تریس راستش رو بگو

ت-میدونی که خوب نیست . مریض شده کاملا من سعی میکنم مراقبش باشم اما اون خیلی لجبازه میدونی .

زین سرش رو پایین انداخت و تایید کرد

ز-اما تو باید اونو به خودش بیاری . تریس من چند روز دیگه از اینجا منتقل میشم . تا مدتها نمیتونم باهاش هیچ ارتباطی داشته باشم

ALEKTO [ziam]Where stories live. Discover now