sou aníkei(yoU oWn it)

9.4K 1K 813
                                    




زین پیرهنش رو از تنش فاصله داد و قطره عرق کنار پیشونیش رو پاک کرد

ز-شت اینجا عین جهنم داغه

و به لیام نگاه کرد که از پنجره ماشین به بیرون خیره شده

فکر نمی‌کرد جوابی بگیره اما لیام حواسش بهش بود

ل-خب چون برای تو ماشین بودن نیست...برای این که از افتابش لذت ببری

ز-تایم زیاد هست قول میدم حسابی لذت ببری. فقط بهم بگو میخوای توی هتل بمونیم یا اینکه ترجیح میدی فول تایم توی کشتی باشی؟

لیام بدون فکر جواب داد

ل-فاک هتل...معلومه که کشتی

زین به راننده ماشین چیزی گفت و کمی به لیام نزدیک تر شد

ز-هی مطمئنی این حالتو بد نمیکنه؟ یه وقتایی رو کشتی بودن میتونه سخت باشه

لیام زانوی زین رو کمی فشرد

ل-تا امتحان نکنیم نمیدونیم!

ز-باشه میتونیم یه امتحانی بکنیم اما...

لیام کامل سمتش برگشت

ل-هی هی زینی...گوش بده بهم. اینقدر نگران نباش و واکنش نداشته باش به همه چی. میدونم این یه جورایی مدلته که تسلط داشته باشی و مراقب اوضاع باشی اما اومدیم اینجا که مود شِتی زندگي مونو عوض کنیم. شاید یه بار واسه همیشه. پس بیا فقط خودمون باشیم...خود واقعی مون بدون نگرانی و گارد. اوکی؟

زین حرفاشو تحلیل کرد و لب پایینشو مکید

به آرومی پلک زد

ز-خیلی خب...میتونم ببوسمت؟

لیام چونه شو خاروند و به اطراف نگاه کرد

ز-میدونی که اون یه سوال نبود.

ل-اره...تو درخواست نمیکنی زین. اینو یاد گرفتم راجبه ت. شاید بعدا؟

ز-شاید دفعه بعد موقع صدا کردنم حواست باشه که چی میگی بهم...اونوقت اینطور نمیشه تهش

ل-تیک ایت ایزی...حکمت اجرا میشه. یه کوچولوی دیگه

مکالمه متوقف شد وقتی ماشین توی بندر ایستاد و چمدون های زین و لیام پایین گذاشته شد

هر دوی اون ها پیاده شدن و لیام با چشم کیفش رو دنبال کرد که داخل کشتی سفید کوچکی برده شد

روی بدنه کشتی با خط شکسته و بزرگ Malik نوشته شده بود

عینکش رو از روی پیشونیش به پایین سر داد تا چشماشو محافظت کنه و به زین نگاه کرد

زین با ابروهاش اشاره کرد و ازش خواست داخل بره و همین کافی بود که لیام با قدم های سریع وارد اون کشتی خصوصی بشه که تدارک دیده شده بود تا توی آب های اطراف بمونه و میزبان اون دو باشه

ALEKTO [ziam]Where stories live. Discover now