Αρχοντικό(MaNSion)

7.7K 1K 491
                                    




صدای قدم های استوارش توی راهرویی که با اویز های طلایی تزیین شده بود میپیچید

اول قدم های پسری که توی چشماش کوره ی آتش حمل میکرد و پشت سرش صدای قدم های محافظ همیشگیش

چند نفر اسلحه به دست بهش هجوم اوردن و مانع از ادامه مسیرش شدن

نگاه به چهارتا مرد قوی هیکلی کرد که اسلحه رو به سمتش نشونه رفته بودن

نفسشو فوت کرد و دستشو سمت کمرش برد که صدای اماده شدن اسلحه ها رو شنید

ز-اروم پسرا!

کلت کمری شو جدا کرد و روی زمین سر داد همونطور که دستاشو کنار سرش بالا میبرد

ز-اومدم برای حرف زدن

با پوزخند گفت و منتظر شد

افراد نگاهی به هم کردن و بعد به ارومی از سر راهش کنار رفتن و زین ادامه مسیرش رو پشت سر شخصی که به سمت اتاق جف پین راهنماییش میکرد قدم برداشت

جف با دیدنش از پشت میزش بلند شد و با ابروهای قفل شده گفت

ج-مالیک ؟! چطور جرات کردی اینجا بیای

زین دستاشو توی جیب جین تنگش فرو کرد و گفت

ز-اروم باش پیرمرد ! اینجا اومدن برای من خطری نداره . تو به من اسیبی نمیزنی چون جفتمون میدونیم پسرت دست منه . من بمیرم ...پسرت میمیره .

ج-تو حرومزاده...حرفتو بزن

زین روی میز خم شد و به بازوهاش تکیه زد

ز-استایلز . کجاست ؟

ج-فکر میکنم شغلت روت تاثیر گذاشته پسر چون خودت اونو توی قبر گذاشتی

زین دستاشو روی میز کوبید

ز-بازی کافیه . خوب میدونیم اون نمرده .

جف سر جاش نشست و دستشو روی صورتش کشید

نقشه های نیمه کارش حالا دود شده بودن

ج-از انفجار جون سالم به در برده

زین به وضوح نفس عمیقی کشید و چند لحظه ای چشماشو بست

ج-اما فرار کرده و خودش رو مخفی کرده . ادم های من مدتهاست دارن اطراف مرز رو میگردن اما اون حرومزاده...

ز-حرف...دهن...فاکی تو ...بفهم .

ج-توی آشغال حالا که فهمیدی اون نمرده بهتره پسر منو ول کنی

زین پوزخندشو حفظ کرد و صاف ایستاد

ز-پسرت ؟! بیا تظاهر نکنیم پین . تو هیچ فاکی به اون نمیدی . یا بذار اینطوری بگم که الان شک دارم اون هم بخواد به اینجا برگرده . لیام میدونه مادرش رو تو کشتی جف ؟ لیام میدونه که وقتی بچه بود ...

ALEKTO [ziam]जहाँ कहानियाँ रहती हैं। अभी खोजें