HBD!

10.6K 1.1K 810
                                    






دست زین از روی دستش شل شد اما لیام دستش رو ثابت نگه داشت و بدن زین رو لمس کرد

حس خوبی داشت لمسش وقتی میشنید زین اینقدر آزادانه میگه صاحبشه

اما زین حرفاش یه چیز بود عملش یک چیز دیگه زیاد نگذشته بود از اینکه دختر دیگه رو اون بیرون بوسید

دستش رو روی بدن زین چنگ زد و شاید حتی رد انگشتاش موند

ل-چرت نگو وقتی میتونی اینقدر مثل یه هرزه رفتار کنی

زین پوزخندی زد و دکمه های پیرهن گشادش رو باز کرد

ز-تو عصبانی ای و میدونی چرا ؟

پیرهنش از تنش خارج کرد و پشت سرش رها کرد

ز-چون میخوایش و اونقدر جرئت نداری که ماله خودت بکنیش

از بین لب هاش با حرص گفت

ل-اگر میدونی عصبانی ام پس باهام بازی نکن میتونه خطرناک باشه

زین فاصله ی بینشون رو به هیچ رسوند و بدنش رو به لیام چسبوند

ز-میدونم که میتونی خطرناک باشی...و میخوامش . یادته قرارمون رو ؟ عصبانیت رو بین خودمون حل کنیم !

لیام نفس های سنگین میکشید . ته ریش کم پشت زین روی شونه ش حس میشد و بوی ادکلن از روی بدن مرطوبش توی بینی لیام میپیچید

نزدیکی شون داشت دیوانه کننده میشد

فقط یک چیز لیام رو عقب نگه میداشت ...اگر الان خودش پیش قدم میشد اتفاق هایی که بعدش میوفتاد رو چطور هضم میکرد ؟

میتونست با فهمیدن احساساتش و حتی...به زبون اوردنشون راحت باشه ؟

زین تردید لیام رو حتی از طرز نفس کشیدنش بو میکشید و اگر میخواست صادق باشه : از این لذت میبرد .

انگشتش رو توی کمربند لیام قلاب کرد و کمی فشار داد

ز-کامان لیام ...یکم جرئت داشته باش

ل-داری دیوونه م میکنی زین ...کافیه

خواست زین رو پس بزنه اما زین مانع شد

ز-میگی من مثل یه هرزه رفتار میکنم ؟ اوکی اما میدونی وقتی یه چیزی رو برای خودت میخوای باید چیکار کنی ؟ باید مارکش کنی

و لیام منظورش رو واضح میفهمید ...گردن برنزه ش درست جلوی صورت لیام بود

مقاومت کردن براش بی معنی شده بود

پس پایین رفت و لب هاشو به گردن زین رسوند

زین لبخندی زد و سرش رو خم کرد تا بهش فضا بده و حرکت زبون لیام رو روی گردنش حس کرد

لذت بخش بود تا جایی که دندون های لیام توی پوستش فرو رفت و زین قدمی عقب رفت

لیام هلش داد و هر دو روی تخت افتادن

ALEKTO [ziam]Where stories live. Discover now